(1)
تو ومشک ودو چشم تر ابوالفضل
ونخلستانی ازخنجر ابو الفضل
فرات ازشرم،چکه چکه شدآب
پس ازدستان آب آور ابو الفضل!
(2)
عموی لاله ها!بی تاب برگرد
فدای قامتت،سیراب برگرد
جلوتر شب پرستان درکمینند
نمی خواهیم بی تو آب بر گرد!
(3)
هلا سنگ صبورم مشک ای مشک
نریز اشک غرورم مشک ای مشک
که ازلبهای خشک آل یاسین
همه شرم حضورم مشک ای مشک!
(4)
به دندانت کشم ازخوش خیالی
ببین مشک من این آشفته حالی
اگرچه دستهایم از تن افتاد
نمی خواهم بیایم دست خالی!!
(5)
تو ازآب آمدی ناگاه عباس!
عطش بود وغم جانکاه عباس!
کنار علقمه،پای علم ماند
نگاه مشک واشک وآه عباس!
(6)
به خاک افتاد دستان علم گیر
کنارمشک،موج خون سرازیر
حسین آنجا سر نعش تو می کرد
کلام عشق چکه چکه تفسیر!
(7)
بهشت آیینه پوش مشک تو باد
بهاران گلفروش مشک توباد
عامدارخدا،باب الحوائج!
دو عالم جرعه نوش مشک توباد!
سلام دوست عزیز چندتا از این دوبیتی ها را قبلا در مجموعه سبز سرخ خوانده بودم ولی همچنان برایم تازه بودند.موفق باشی. یحیی
تو گفتی که رنگ غروبم مرا دوست داری
پر از لحظه های غروبمن مرا دوست داری
کدامین سکوتی زمن دیدی ای دل
سکوتم چرا شد بهانه مرا دوست داری
کیم من تو را برده ام سمت آـیینه و آب
نگاهت مقصر که این خسته را دوست داری
راست را بخواهی خواستم عمقی بنویسم اما نشد ولی خوشححال و خرسندم که با تو بودن دنیایی از هستی ها را برایم به ارمغان آورد شعرت بر دلم نشسته است آنچه از دل براید بر دل می نشیند به هر صورت با کلام تو نگاه تو و حرفهایت در شعر ناآشنا نبودم در عمق دلم آن را حکاکی می کنم و دوستت دارم برای همیشه همیشه همیشه خوش باش و ما را دعا کن تو که خود خوبی و خوبان را نگاهی کن
زمن در این جهان هم ه......جور نشد
ابوفاضل
حدیث تو حدیث دست و مشک نیست
حدیث آبی است که ننوشیدی.
اسفند۸۴