شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

ترکیب بند عاشورایی


((۱))

در دلم ریخته ناگاه چه اندوه غریبی

تشنه ی روضه ام وحس صمیمانه ی سیبی

باید امشب بروم جاده خودش راه می افتد

جاده با زمزمه ی مقتل گل های غریبی

دفترم دستخوش جزر و مد شط فرات است

سهمم از باغچه ای لاله ،غزل های نجیبی

با خودش برده مرا لهجه ی قرآنی پیری

کیستی پیر من ای آن که شهیدانه خطیبی؟!

کلماتش به سرم ریخت از آن خیمه، سرودم:

می شناسم تو حبیب ابن حبیب ابن حبیبی!

دستی از عرش می افتد به زمین ، دست برآرید

آه می بینم از آن دست چه توفان مهیبی

ساعتی بعد ورق پاره ی انجیل در آتش

ساعتی بعد مسیح است به بالای صلیبی

 ساعتی بعد سراسیمه به گودال می آید

در همین دشت زنی با چه شکوهی چه شکیبی!

                           ((نیر))و ((محتشم )) ای کاش به گوشم  بسرایند

                            سیزده بند به لب های خموشم بسرایند


((۲))


حج تان باطل اگردر عرفاتم ننشینید

تشنه لب در وزش شط  فراتم ننشیند

سید آینه پوشانم ازین سمت بیایید

چه کسی گفت به کشتی نجاتم ننشینید

محو در جذبه ی پیغمبری ام پنجره تان  کو

بی وضو در ملکوت کلماتم ننشینید

هان خود کعبه منم کیست زمن قبله نما تر

چه کسی گفت که در باب صلاتم ننشینید

با عبای نبوی روضه ی سیب است گلویم

کفر محضید اگر در نفحاتم  ننشینید

چشم  برعلقمه ای  قوم عطشناک ترینید

وای اگر در گذر آب حیاتم ننشینید

من مفاتیح دعایم به خدا راه ندارید

تا که در معرض اذکار سماتم ننشینید

بعد ازاین هلهله تان حجت خورشید تمام است

در همین دشت قتیل العبراتم بنشینید!

                              از همین بادیه روزی عتباتی بدرخشد

                             ((ساحل امنی و کشتی نجاتی ))بدرخشد

 

((۳))

پاسخش بود فقط تیر وهیاهوی پیاپی

کافری تیرمی انداخت به ساقی و خم می

ابن سعد ست می اند یشید از آنجا به حدیثی

که مبادا نخورم گندمی از مزرعه ی ری

با عبای نبوی سید گل های بهشت آه!

پاسخش بود فقط یکسره پاکوبی و هی هی

و فقط حر شهید آمده با موی پریشان

دست مولا ست که ناگاه گرفت آینه بروی

سرت افتاده به پایین چه شهیدانه می آیی!

مرحبا حر!چه شکوهی !تو چه آزاده ای وحی

چکمه بر دوش می آیی چه سماعی!چه شهودی!

ناگهان ولوله انداخته شور تو به هر شی

کس نمی فهمد از این قوم که فردا بدرخشد

سوره کهف در آن هلهله بر منبری از نی

                                   لجن آلود کدامین صله ی ابن زیادند؟!

                                  که جوابی به جز از هلهله ی سنگ ندادند

 

   

((۴))

 

عطش باغچه ای لاله ی پرپر به گلویش

محشری می شنوم از رجز حادثه جویش

رجز هاشمی کیست که در گوش فرات است

آب توفان تر از این جزر ومد افتاده به رویش؟

((ضاق صدری)) به لبش میرود آنجا که می افتد

چشم یک مادر و قنداقه ی شش ماهه به سویش

و نشسته است در خیمه چه بی تاب رقیه

تا بیاید مگر از علقمه با مشک ،عمویش

(( یا اخا ادرک )) از آن سوبه هوا رفت خدایا

ساقی تشنه به خاک است و شکسته ست سبویش

خم شد آن گونه چه می خواست که آهسته بگوید

قلم اینجا به زمین می خورد از  سر مگویش

لاله عباسی از آن روز عزیز است که دارد

در خودش سوره ای از سلسله ی خونی مویش !

                                       تا ابد ماه سری در گذر علقمه دارد

                                       و از آن دست وفا دار فقط زمزمه دارد

 

((۵))

 

چه کسی ریخت به هم  طره پیغمبری اش را

دستی آشفت به صحرا ورق دلبری اش را

ابن سعد است هراسان نبی آمد! نبی آمد!

 قتل این آینه افشا بکند کافری اش را

 می تواند همه ی علقمه در مشت بگیرد

 در رجز هاش ببین جزر و مد اکبری اش را

دختر ی تشنه نگاهش به چکا چاک و هیاهو

می فشارد به دو دستش گره ی روسری اش را

آمد از معرکه تا حس کند آغوش پدر را

تا بنوشد نمی از چشمه ی انگشتری اش را

آسمان خواست از آن خواهش معصوم بخشکد

ریخت بر وسعت صحرا تب نیلو فری اش را

می رود تا که در این ظهر عطشناک ببینند

شب پرستان همه شعشعه ی حیدر ی اش را

به پدر گفت که با جام می اینجاست پیمبر

کاش روح القدس آشفته می افراشت علم را

                                  پدر افتاد ورق های گل سرخ در انگشت

                                  پسرم داغ تو تنها به خداوند مرا کشت!

 

((۶))

ابن طاووس !بخوان تشنه بیاشوب زمین را

شرح منظومه ی هفتاد و دو خورشید جبین را

مجلس آماده شده سید طاووس کجایی؟

گوش کن می شنوی گریه ی جبریل امین را ؟!

دسته ای سینه زن آمد به تماشای لهوفت

با همه بغض بخوان سوختن خیمه ی دین را

مقتل لاله بخوان قطعه به قطعه که گشایی

بر حسینیه ی ما پنجره ی خلد برین را

ابن طاووس ! دلت صبح قیامت شد وقتی

می نوشتی به سر رحل نی آیات مبین را

ابن طاووس ! دلم تاب نمی آورد اینجا

قسمت شعله ببین وسعتی از سبز ترین را

                          ابن طاووس! غروب است و من و خیمه در آتش

                          کشتگانند بدون کفن و خیمه در آتش

 

((۷))

مرغ شب نیست که یک حنجره حق حق بسراید

سخت دیر است زمانی که فرزدق بسراید

کاشکی هم سفر وادی طف بود فرزدق

تا که هفتاد و دو منظومه، معلق بسراید

در ازل دعبل از این بادیه رد شد که زمانی

شعرها چون می  گلگون مروق  بسراید

زینب آمد که غزل های شهید ازلی را

وقت شق القمر از ابروی منشق بسراید

این زن این شب شکن این کوه چه خونخواه می آید

تا شود وعده ی  خورشید، محقق بسراید

خیزران می شنود از ملکوت لبی آنگاه

عشق گل کرده که زیبایی مطلق بسراید!

به همین زودی از این سمت بهاری بشکوفد

قمری از ولوله ی لاله و زنبق بسراید

گل سرخ است تمامی زمین های پس از این

باغ یک پارچه منصور،انا الحق بسراید

                            می شکوفد چه درختان که به تکثیر قیامش

                            می وزد بر همه ی خاک ، مزامیر قیامش

 

((۸))

کاتبی کو  که حدیث متواتر بنویسد

چشم بر شط کف آلود جواهر بنویسد

خنکای کفی از علقمه را حس کند آنگاه

هر حدیثی به دلش شد متبادر بنویسد

تا چهل منزل از این بادیه نی نامه بخواند

وچهل روضه ی بی سر به منابر بنویسد

عشق بر منبری از نیزه از این سمت وزیده

کاش دستی به زمین های  مجاور بنویسد

کاش می آمدو با دستخط یاس سه ساله

 شرح دلتنگی گل های مهاجر بنویسد

اربعین و شب و ماه ومی گلگون به پیاله

 کیست بر علقمه تا گریه ی(( جابر)) بنویسد

((این طالب)) به لبش ندبه ی مشروح بخواند

شرحی از ناحیه ی غایب حاضربنویسد

می گذارد مگر این گریه ی یکریز که چشمم

امشب این مرثیه تا مصرع آخر بنویسید!

                                     کاش روح القدس آشفته می افراشت علم را

                                     کیست این دست که ناگاه نگه داشت قلم را؟!

((۹))

با خودش می برد این قافله راسر به کجاها

 و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها

کوفه و شام و حلب یکسره تسخیر نگاهش

 دارد از نیزه اشارات مکرر به کجاها

سوره کهف گل انداخته این بار و زمین را

می برد غمزه ی قرآنی دیگر به کجاها

بر سر نیزه تجلی سر کیست خدایا؟!

پر زد از بام افق نیز فراتر به کجاها

بین خون گریه، پیام آور خورشید صدا زد

می روی با جرس شوق برادر!  به کجا ها

شب گرگ است و شقاوت شب سیلی به شقایق

تو گل انداخته ای در شب خنجر به کجا ها

از کران تا به کران می شنوم موج صدایت

 کشتی سبز نجاتت زده لنگر به کجا ها

چه زبون است یزید و چه حقیر ابن زیادش

شهر را می کشد این خطبه ی محشر به کجا ها

                                 جشن خصم تو پیاپی به عزا شد بدل آنجا

                                 تا که انداخت نگاه تو به کاخش گسل آنجا

((۱۰))

به همین زودی از این دشت سپیدار بروید

یا لثارات حسین از لب نیزار بروید

سرو در سرو به خون خواهی قیس بن مسهر

نخل در نخل فقط میثم تمار بروید

شب می آشوبد از آواز ستم سوزی مسلم

کوفه را پنجره در پنجره بسیار بروید

و بهار آینه در دست می آید که حسینی ست

چه غم از خار یزیدی که در انکار بروید

چه غم از فتنه ی پاییز و تبرهای پس از این

باغ را در وزش شعله نگاه دار، بروید

وقت خون خواهی هفتادو دو خورشید بیاید

وقتی از بیشه رجز خوانی مختاربروید

                             به همین زودی از این ناحیه تکبیر بلندست

                            از زمین لمعه ای از خون فراگیر بلندست

 

((۱۱))

 

و بخوان روضه ی گل های سحر زاد در آتش

با من از خیمه ی خورشید که گل داد در آتش

شعله بر باغچه ای یاس سپید است در آن سو

وتمامی بهار است که افتاد در آتش

خیمه ها سوخت همه  پلک بزن حکم ولی چیست؟!

آسمان خم شده یا حضرت سجاد در آتش ؟!

تو بر این قافله ی خسته امامی و خلیلی

می کند ذکر لبت باغ  گل ایجاد در آتش

شعله تا مشرق پیشانی تب دار رسیده

از حرم می شنوی یکسره فریاد در آتش

خیمه ها سوخته ای کاش کف آلود بیاید 

به هواداریشان دجله بغداد در آتش

تازیانه ست و لگد کوبی غارتگر اسبان

کیست پیچیده چنین نسخه ی بیداد در آتش

چه کنم؟ پشت سر هم قلم از دست می افتد

بنویسم که حرم دستخوش باد در آتش؟!

                                 کاش صد بندفقط سیر منازل بنویسم

                                 گوش بر گریه ی زنجیر دل ای دل بنویسم

((۱۲))

ختم این زمزمه نزدیک شد و ختم کلامم

در خودم ریخته ام شط شراب است به جامم

با خودش می برد آهنگ حجازی به عراقم

و می اندازد از این شور چهل بار به شامم

در دلم ریخته سو سوی چهل بند مردف

تا چهل منزل از این جا صلوات است و سلامم

از زمین می شنوم فلسفه گردش خونت

با گل سرخ صمیمانه قعودست و قیامم

به کجا می روی این دست خط سرخ تو بر نی

نامه منتشر از حنجره ات را چه بنامم،

نفحات نبوی ریخته در دفترم امشب

عطر سیبی که از این سمت می آید به مشامم

و مرا ثانیه ای زندگی بی تو مبادا

زندگی خالی  از انفاس تو ای دوست حرامم

شیعه ی کرب بلای تو ام این شعر گواهم

 که سلوک چمن لاله ی تان هست مرامم

                             کاش می شد که چهل پاره مقتل بسرایم

                            غرق خون،جامه دران باز از اول بسرایم!

نظرات 58 + ارسال نظر
مجید محبوبی سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ب.ظ http://majidmahboobi.ir

ای کاش می‌شد؛ ولی همین بندها هم خودش قیامتی است و محشری! احسنت استاد! انشالله که مولا صله‌ی تان را به زودی عطا فرماید و راهی کربلایش شوید...التماس دعا

ق سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ب.ظ

محو در جذبه ی پیغمبری ام پنجره کو
باید باشد پنجره ای کو لابد اشتباه نوشتی این را درست کن و بقیه را هم با دقت بخوان.
ترکیب بند از وزن محتشم که خارج می شود سخت تر می شود . حزنش در اول می شود بیشتر باشد. می شد تحت تاثیر غزلیات کلامی و فیلسوفانه زکزیا نباشی لااقل در این شروع که سوز می خواهد و لااقل به زبان فرید نزدیک می شدی. با این همه من این ترکیب بند را از تو به عنوان یک کار درجه یک قبول ندارم چون باید بیشتر وقت بگذاری راستش با وزن
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا
یک ترکیب بند در ذهنم همین امسال قدم زدم و گفتم اما ترکیب بند کار یک سال و دو سال نیست ده سال باید با حس و حالش بسوزی تا ترکیب بند شود. روی این باز هم کار کن.

مجید لشکری سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ب.ظ http://majidlashkari.blogfa.com/

سلام استاد
بسیار بسیار باید از روح القدس ممنون بود
بر زبان جوشیده است
علی علی...

سینه سبز سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ب.ظ

به نام آفریدگار
راستی لجن آلود کدامین صله ی ابن زیادند؟!
یاعلی مدد

پورکریمی سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ب.ظ http://www.malayerjon.blogfa.com

محتشم کاشانی
سلمان هراتی
.........
.............
..............
و انصاری نژاد بوشهری شاعر مهاجر ی که قبله ی روبه رویمان و ردپای مولایمان را در سیزده تابلو ی نقیس نقاشی کرده است در منظومه ی فرهنگ شیعی و حافظه ی تاریخی مسلمانان به برکت ؛کل ارض کربلاو کل یوم عاشورا ؛همیشه خواهند ماند .

سید محمدرضا هاشمی زاده سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ب.ظ http://sheredashti.blogfa.com

سلام جناب انصاری
.......
با تسلیت اربعین سالار شهیدان...وهمسفر با زینب کبری....
شعر بلند مرتبه وارزشمندتان که با حال وهوای این ایام مزین ومعطر شده را زمزمه کردم محکم ومضامینش همچون عاشورا بلند مرتبه....وماندگار....فقط به عنوان نظری کوتاه...اینکه طولانی بودن....مسیر شعر وکار برد بعضی واژه های خاص شاید کمی از بار طراوتی ...وفضای
صمیمی شعر بکاهد..و به طراوت ونواندیشی غزلیات عاشورائیتان...نباشد....تشنه لب در وزش شط فراتم ننشیند

ننشیند اصلاح فرمائید...ننشینید....در بند دوم ..آزاده ای وحی
کمتر به کسر ح...دید ه ام یا آشنا نیستم..اگر هم با فتحه ح باشد به معنی زنده وجاوید که..با بقیه همقافیه نیست....در کل شعر متعالی ومعطر به مضامین ارزشمند وحماسی بود

زهره حق شناس سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ب.ظ http://www.tabalvor8.blogfa.com

سلام
ممنون از دعوتتون
شعرتان سرشار از واژه های دلسوخته ای بود که غمی جانکاه را روایت می کرد و لبریز از کلماتی که در عین پیچیدگی ملموس و شیوا سروده شده بود.
بند بند ترکیب بندتان عطر آسمانی کربلا را با خود به همراه داشت
تصویر سازیتان هم عالی بود.
موفق باشید

رضا کرمی سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ب.ظ http://rezakaramy.persianblog.ir

سلام و سپاس بسیار که مرا به ضیافت عاشوراییتان دعوت نمودید از این همه ذوق و استعداد شگفت زده.. شدم .... درود ..امیدوارم چشمه ی احساستان که خاضعانه و عاشقانه از شط سرخ حسینی سیراب گردیده است همیشه جاری و ساری باشد..انشاالله

سجاد امیریان چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ق.ظ http://reza1374.blogfa.com

حتی فکر شم نمیتونم بتونم این همه کلمه رو یکجا تایپ کنم !

اما خیلی خیلی زیباست . البته هنوز خیلیشو نخوندم ...

موفق باشی دوست عزیزم .

یا عباس چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ق.ظ http://yaabbas.blogfa.com

چهل روز است که زینیب بی قرار است
دلش تنگ عزیز قتلگاه است
چهل روز است حسینش را ندیده
زدوری حسین قدش خمیده
می آید کربلا آرام گیرد
که شاید مادرش زهرا ببیند
اربعین حسینس تسلیت باد.
شعرت خیلی قشنگه
ملتمس دعا
یا علی

یوسف بینا چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ق.ظ http://ubina.blogfa.com

سلام
خواندم و بهره بردم.
پیروز باشی. [گل]

فاطمه اختصاری چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 ق.ظ http://havakesh14.persianblog.ir

من باز هم به روز هستم

مینی بوس چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ق.ظ http://www.mini-bus.blogfa.com

واااااااااای!!! چه کردی شیخ؟
سلام
چه خبره اینجا؟ طبعت فوران کرده یا از حساب ذخیره شعری برداشت کردی؟
آقا اولیها رو خوندیم حرف نداشت
وسطیها و اخریها رو هم بعدا دوباره سر میزنم میخونم
دمت گرم

مهدی رحیمی زمستان چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:49 ق.ظ http://kafshdar.blogfa.com/

سلام تلاش شاعرانه تان در جهت رونق اشعار عاشورایی ستودنی ست همواره شاد باشید و پررونق در محضر ارباب

رضانیکوکار چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ق.ظ http://rezanikookar.blogfa.com

سلام
خسته نباشید و دست مریزاد.
اجرتون با صاحبش.ممنون از دعوت.خواندنی بود و زیبا.

سلام بر شبیر چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ق.ظ http://salambarshobeyr.blogfa.com

سلام
بسیار بسیار زیبا بود.
امیدوارم با محتشم و نیر همنشین ارباب باشید منم خادم همگی...
التماس دعا...

رضا اسماعیلی چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ق.ظ http://reza-esmaeily.blogfa.com

سلام بر شاعر دلسوخته عاشورایی !
ترکیب بند باشکوه و تاثیر گذاری است. نیر و محتشم هم اگر بودند، حنجره عاشورایی تو را می بوسیدند / التماس دعا.

خدمات کامپیوتری راحیــــل چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ق.ظ http://rahilcomputer.mihanblog.com

سلام ...
عالــــــــــــــی بود...

دوست خوب من اگه با تبادل لینک موافقی ما رو با نام ..:

*خدمات کامپیوتری راحیل*
لینک کن و خبر بده تا با چه اسمی لینکت کنم..

به امید شادی روز افزون برای شما[گل]

احرامیان پور ع.ا.نوید چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ http://110navid.persianblog.ir/

و بهار آینه در دست می آید که حسینی ست/چه غم از خار یزیدی که در انکار بروید

عزیزم تازه یافته ام سلام! الحق که دست مریزاد و نفست همواره کربلایی باد. چه خوش سروده ای و محکم.امادو سه نکته را یادآور می شوم.اولا در نوشتار و ویربش این شعر تجدید نظر نما که حیف است برخی کلمات جاافتادگی تایپی دارند وحتی برخی نشانه گذاری میخواهند تا مخاطب بهتر انرا بخواند(بند 11 خیمه ها سوخت/ یا بند اول یکجا "بنشینند "شده است/ کس نمی فهمد از این قوم.. درهمان بند و...)ثانیا در بند اول بیت روضه سیب منم... تصور می کنم فعل ننشیند اینجا درست درنمی اید شاید من معنی را درست درک نکرده م. پایدار باشی

احمدرضا قدیریان چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ب.ظ http://www.sarv5000.blogfa.com

سلام و سپاس
چه خوب شد خبرم کردید تا از فیض خواندن این ترکیب بند زیبا دور و دیر نیفتم.
همیشه به روز باشید و بهروز.
همچنان مشتاق دیدار.

اصغر اکبری چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ب.ظ http://eleven.persianblog.ir/

سلام برادر
زیبا بود و خواندنی . اجرکم الله
دل که دریایی باشد فرقی نمی کند در کویر باشی یا هرجای دیگر....

امان چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ http://mirzayiaman.blogfa.com/

سلام
خوبی استاد؟
ممنون خبرم کردین
چیزی ندارم بگم جز لذت فراوان
همیشه خوب باشید و شاد

مرتضی پارسا چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ب.ظ http://favaran.blogfa.com



سلام
محمد حسین جان
پر از احساس بود
اجرت با آقا !
التماس دعا

۱۱ چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ

http://www.shereno.com/1435/3006/117348.html

صالح محمدی امین پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ب.ظ

سلام محمدحسین عزیز.
ترکیب بندت را خواندم. فخامت و صلابت و سترگی کلامت احسنت دارد اگرچه گاهی سایه اش بر شعر سنگینی میکند و باعث کمرنگی عاطفه و شورانگیزی شعر میشود. به نظرم بندبند آنرا دوباره بخوان و برخی جاها را که احتیاج به بازنگری دارد دریاب. اجرت با سیدالشهدا و به امید دیدار

اکابری پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:11 ب.ظ http://akaberi.mihanblog.com/


سلام آقای انصاری

شعر زیباتون رو خوندم
در سایت پارسی زبانان هم اگر اشتباه نکرده باشم درجش کردید
ظاهرا دوستان هم قرار هست یک شب در موردش بحث کنند و نقد
البته شعرتون رو که خوندم یک شب بحث کردن در موردش خیلی کمه
بسیار زیبا سرودید
جسارتا تا نقد کاملش این مصرع رو باهاش مشکل دارم

دست بردارید ای مردم ازین علقمه کافی ست

انشالله در موقع نقد شعر در خدمتتون خواهم بود در سایت پارسی زبانان
لینک وبلاگ پربارتون رو هم به لیت دوستانم اضافه خواهم کرد

براتون سلامتی و سربلندی ارزو دارم

اکابری پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:22 ب.ظ http://akaberi.mihanblog.com/

سلامی دوباره

راستی میخواستم بگم بحث رو این شعر کار یکی دو ساعت نیست باید ساعتها در شعرتون تفکر کرد تا عظمت و بزرگی شعرتون و جزئیات زیباش رو درک کرد

دست مریزاد و احسنت بر شما
قطعا به شما عنایتی شده که همچین شعر زیبایی گفتید نقدش هم خالی از لطف نیست هر چند مدتها طول بکشه

سالم و سلامت باشید انشالله

میثم خادیان پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ب.ظ

سلام جناب انصاری نژاد

بسیار زیباست این چند بندی که خواندم
بقیه اش را خواهم خواند.

چرا دیگر خبری ازتان نیست؟
دلخور که نیستید از من؟
به هر حال دوست تان دارم

برقرار باشید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ

درود جناب انصاری نژاد.
نفستان گرم.
خواندم و بارهای دیگر خواهم خواند.
در مقابل این همه زیبایی چه می توان گفت جز دوازده هزار آفرین.
قلمتان همواره بالنده.

سید محمدرضا هاشمی زاده پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ب.ظ http://sheredashti.blogfa.com

سلام جناب انصاری
...........
بدون شک با همفکری عزیزان بلند نظر فضای کلی شعر حماسی تر ودلنشین ترشده..ولی..شاید به علت مسیر طولانی وحجم بسیار زیاد ترکیب بند به شاعر فرصت...مشخص و
فضای معتدل نمی دهد تا مجموعه ای مثل غزل به زیبا ترین وجه وتعبیرات محدود ومتعادل ساختاری دلنشین ودر حوصله خوانند ترسیم کند..واین خاصیت شعر های طولانی است هرچند استتثنا نیز در این گونه موارد مشاهده میشود.در کار گذشتگان یا امروزی ها...هرچندشاید به این خاطر باشد که قصاید وترکیب بندهای طولانی امکان ترسیمی دلخواه در چار چوب زمان ومکانی خاص و به نسبت حجم طولانی شعر به شاعر ندهد....ولی تغییرات نسبی را نسبت به کار اول مشاهده میکنیم هرچند هنوز فعل ننشیند در بند دوم اصلاح نشده

رستم عجمی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ق.ظ http://www.roostamajami.blogfa.com

گلی خزان زده ام تشنه ی بهار تو ام
خمار میکده گم کرده در غبار تو ام....
سلام برادر
سر فرصت از ترکیب بند زیبایتان استفاده می کنم
شعرات فوق الاده است
شاد باشید گرامی و صمیمی...

مهدی شهابی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ق.ظ http://mahdishahabi.parsiblog.com/

سلام محمد حسین جان
خوبی ؟
درگیر امتحانات بودم و یکی دو کار بیهوده و عبث دیگه
شرمندتم
دلم هم که برات تنگ شده
شعرت رو خوندم. دست مریزاد.
من مدتی است که نمی تونم شعر آیینی بنویسم
برام دعا کن
.
.
.
یاعلی

محمد جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ق.ظ http://http://taqvim.blogfa.com/

السلام علیک یااباعبدالله
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

سعید سلیمان پور جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ق.ظ http://bolfozool.com

سلام خدمت جناب انصاری تژاد عزیز
آن شب ما نیز تنها توفیق عرض سلام و ارادت مختصری داشتیم خدمت دوستان و امید که در شبهای آتی کم سعادتی ما کمتر شود(!) و بیشتر در محضر دوستان بزرگواری چون شما باشیم. اما ترکیب بند عاشورایی...
واقعا کار ی ارزشمند و توفیقی الهی است که نصیبتان شده است. این نعمت ویژه-که به امید حق ذخیره آخرتتان خواهد بود- شکرگزاری ویژه می طلبد.طبعتان موید به انفاس قدسیه اهل بیت -علیهم السلام-باشد.ان شاءالله
می بینمتان-یا علی
[گل]

سلام جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ق.ظ http://www.alirezafouladi.blogfa.com

سلام جناب انصاری نژاد
دیشب یک بار خواندم و خواستم امروز هم یک بار بخوانم. بسیارها آفرین. این کار جز ار کسی که مورد عنایت باشد، برنمی آید. اجرتان با اباعبدالله.
ضمنا بزرگوار جسارتا در بند یازده در این مصراع
خیمه سوخت همه پلک بزن حکم ولی چیست؟!
اشکال تایپی وجود دارد و ظاهرا باید خیمه ات باشد.
برقرار باشید.

یوسف شیردژم جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:35 ق.ظ http://yousofshirdezham.persianblog.ir

سلام بر حاج آقا

ساعتی بعد ورق پاره ی انجیل در آتش
ساعتی بعد مسیح است به بالای صلیبی

بسیار زیبا است برادر

احسنت

اجرتان با آقا

به جای بسراید می گفتید برسانند بهتر نبود ؟

برقرار باشید

یوسف شیردژم جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ب.ظ http://yousofshirdezham.persianblog.ir

سلام

از لطفتان بابت لینک ممنونم برادر

فاطمه قائدی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:58 ب.ظ http://ghaedifateme.persianblog.ir

باید امشب بروم جاده خودش راه می افتد

ممنون استفاده کردم

پیمان آل ابراهیم جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ب.ظ http://khoonindelan.blogfa.com/

سلام بر محمد حسین عزیز
زیبا بود مثل همیشه ی اشعارت
تا بند 6 خواندم برای خواندن ادامه شعر خواهم آمد
یا سید الشهدا (ع) ادرکنا

عباس خوش عمل کاشانی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ب.ظ http://talkhak2010.blogfa.com

با سلام . مرد حسابی ! در همه ی دنیا یک عباس خوش عمل وجود دارد و آن هم منم. یعنی تو به وبلاگ من اومدی شرح احوالم رو نخوندی ؟!!!!!
واما بعد از در بگاه ترنم- که مفت هم نمیارزد و اغلب سیاه مشقهای بجگیهامه- شش جلد کتاب شعرم منتشر شده . بهترینهاش جلوه ی اسرار است که شامل شعرهای آیینی من است و انتشارات سنا چاب و منتشرکرده و تلخک است شامل شعرهای طنزم در ۵۰۳ صفحه که نشر تکا منتشر کرده است.
من اسم و شعرهای تورا قبلا بسیار دیده ام و میشناسمت.خوب شاعری هستی.

وحیده جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:54 ب.ظ http://qasambeanjir.blogspot.com

سلام
بسیار زیبا بود ....واقعا لذت بردم
قلم تان همیشه از عشق حسین پرشور بود....

عباس خوش عمل کاشانی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ب.ظ http://talkhak2010.blogfa.com

تو را بیوند کردم در وبم بسیار خشنودم
اگر خشنود میخواهی شوی بیوند کن ما را...

محمد روحانی ( نجوا کاشانی ) جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ب.ظ http://www.golestanesheroadab.persianblog.ir/

سلام و عرض ارادت
ترکیب بند جالبی ساخته اید
توفیق بزرگیست که خداوند به شما عطا کرده و باید سپاس گزاشت حضرتش را
والبته بر شما درود که حامل این همه عنایتید
ضمنا محبت شما در تالار گفتگوی شاعران پارسی دریافت شد
و اما یک نکته:
........
بند سوم که در آن هست < هیاهوی پیاپی >
می دهد قافیه را خدمت ساقی و خم می
صحبت از ری شده با آنهمه پاکوبی و هی هی
حُر که حَی بوده چرا آمده در شعر شما حِی ؟
پویا و پایدار باشید

علی اکبر لطفی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:28 ب.ظ http://www.lotfi61.persianblog.ir

سلام ودرود
بابا ایول به این همه توانایی
این همه شعر و پشت سر هم واقعا شاهکاره
البته مطمئنم فقط عشق به امام حسین می تونه
شاعر رو به این درجه از شعر برسونه
دستت درد نکنه
خواندم ولذت بردم
از دعوت شما هم ممنون
در پناه حق

میثم خالدیان جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ب.ظ http://zolaledez.wordpress.com

سلام جناب حجه الاسلام انصاری نژاد
بقیه ی دوستان هم راجع به تلفن ام یک چیزهایی گفته اند. نمی دانم چه دردش شده.
برقرار باشید
یزد که خوش می گذرد؟
کلی با بوشهر توفیر دارد. نه؟

علی فردوسی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ http://alifer2c.blogfa.com

سلام
اول از همه ممنون که به من در نظرسنجی فارسی زبانان لطف داشتید
آفرین شعرتون بسیار زیبا بود
شیراز با آقای مهدی نصیریان بودم که گویا از دوستان شما بودند
از ایشون جویای احوال شما شدم
امیدوارم همواره موفق و ژیروز باشین

عباس خوش عمل کاشانی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:50 ق.ظ http://talkhak2010.blogfa.com

اگر میونستم اینقدر با وفا و محبتی زودتر از اینا سراغت میومدم.تو یه شاعر صاف و بی غل و غشی.زلال شعرات بازتاب آینه ی دلته بی بروبرگرد. زنده باشی.

عباس خوش عمل کاشانی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:21 ق.ظ http://talkhak2010.blogfa.com

بسیار فاخر است و کم نظیر و ماندنی. والله باقیه ی صالحه است.واما در بند سوم حتما :ابن سعدست می اندیشد از آنجا به حدیثی بوده که می اندیشید شده. در بند ششم هم : گوش کن میشنوی گریه ی جبریل امین را. من جای شما بودم گریه را نوحه یا ضجه میکردم چون گریه شنیده نمیشود بلکه صدای گریه شنیده میشود .کسی نمیگوید گریه را شنیدم بلکه صدا اضافه میکند .جسارتم را ببخشید.

سکوت سرمه ای شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ق.ظ

سلام .افتخار دادید .از شعر زیبایتان استفاده کردم .درود .

حجت ا...بخشوده شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ق.ظ http://Batanhae.BLOGFA.com

زیبا بود برادر
اجرتان با صاحبش
بندبند وجودتانعاشورایی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد