-
وزش های شگفتی...
جمعه 21 مردادماه سال 1390 23:58
وزش های شگفتی ست دراین سمت سحرها صبوح است،برآریدازاین پنجره،سرها! که گسترده دراین سو،ورق مصحف شب بو؟ دراین باغ سحرخیز،حدیث است وخبرها! شب چلچله ها خوش به مزامیر زبورست غزل های سلیمان به لب شانه بسرها دراین سو تپش باغچه با ورد سحرگاه درآن سو وزش نافله از کوه و کمرها براین چشمه بخوانیدسفرنامه ی یونس به هرصخره اگررد نهنگ...
-
غزل بندری
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 15:43
سلام و دوباره باز سلام. این هم دومین غزلی که درتاریخ ۶/۵/۹۰ درساحل بندر عباس قدم زده ام. نشسته چشم به دریا و شور بندری اش به جشن ساحل و ماه و شکوه دلبری اش دوباره اسکله و پیرمرد ماهیگیر که دل سپرده به افسانه ی شب و پری اش دلش نیامد از این شور کهنه کل نکشد به وقت زمزمه ی شروه های مادری اش گرسنه، با خودش آورده بقچه ای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 22:02
سلام بر همه دوستان خوبم ! تازه از بندر عباس برگشته ام. دو غزل در سواحل شرجی زده و دوست داشتنی بندر قدم زده ام که یکی را تقدیم می کنم: جاده های ساحلی خوش است همنفس جاده های ساحلی ات و موجکوب غزل های سبک بیدلی ات چقدر قافیه ها سنگی اند دریا جان ! کجاست سوره ای از ابرهای ساحلی ات ؟ به نیمه می رسد امشب که ماه زل بزند به...
-
سفر
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 11:36
این روزها فقط به سفر فکر می کنم غرق هزار زخم جگر فکر می کنم ماشین می آیدوغزلم کم می آورد ماشین می آید وچقدر فکر می کنم دستم چقدر با چمدان تیر می کشد وقتی به چشم خیس پدر فکر می کنم درپیچ پیچ تندو نفسگیر دره ها با سوسوی چراغ خطر فکر می کنم از پشت شیشه ی اتوبوس آه می کشم حس می کنم که آینه تر فکر می کنم بر کومه های کاهگلی...
-
از آن رود خانه
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 15:52
به :محمد کاظم کاظمی و اندوه غریب سروده هایش چقدر دستخوش خواب جزر و مد شده ام که با تو خسته از آن رودخانه رد شده ام نمی توانم از آن رودخانه بنویسم غریق دیده ام افسون یک جسد شده ام به کفش های شناور چقدر خیره شدم که داغدار شهیدان بی لحد شده ام مرا ببخش از آن ماجرا به کوه زد م مراببخش درا ین جاده ،نا بلد شده ام درآن مسیر...
-
شاعر دریایی
جمعه 3 تیرماه سال 1390 10:51
سلام یاران همراهان عزیز مجموعه شعر دردست انتشارم تحت عنوان از پشت سایه ها رابرای شاعر روشن اندیش و منتقد و پژوهشگرتوانااستاد سعید یوسف نیا فرستادم و خواستم نظراتش را برایم بنویسد: ایشان با بزرگواریُ نامه ی عارفانه ی زیر رابرایم فرستاد که در زیر می خوانید: کسی معنی بحر فهمیده باشد که چون موج بر خویش پیچیده باشد شاعر...
-
قصیده ی مادر
شنبه 28 خردادماه سال 1390 17:36
بیاد مادرم که با فرشتگان خدا پیوند خورد چقدر از غمت ای جان پناه، پیر شدم شبیه کودکی خود بهانه گیر شدم بدون وقفه شکستم به شیشه مشت زدم میان سکسکه ،دیوانه ای دلیر شدم کدام سمت، سراسیمه بر زمین خوردم نفس نفس نفس آتش درآن مسیر شدم پس از تو باغچه را بی اجازه له کردم که سخت بی نفست از بهار سیر شدم پس از تو کوچه و هر شب کلاغ...
-
در سایه سار سرو ابرکوه
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 18:44
می خواهم از کویر برایت ،امشب ترانه ای بسرایم موسیقی مطنطن شن هاست،امشب طنین قافیه هایم از عشق های بندری امشب، بر من مگر دری بگشایی می خواهم از کویر به سویت ، دریا!دریچه ای بگشایم دریا چقدر با تو صمیمی ست، فانوس های بندری اش نیز در قایق شکسته ی شعرت ، توفانی ست حال و هوایم می بینمت نشسته به ساحل ، با چوبخط موج در انگشت...
-
فالگیر
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 23:15
سرم پایین می افتد تا نگویی فال من خوب است جه می خواهی بگویی فالگیر این واقعن خوب است؟! خودت باید بفهمی این که خود سوزی ست کارمن نمی فهمم بگو آخر کجای سوختن خوب است؟! در این فنجان چه می بینی خطوط سرنوشتم را خودت داری می آشوبی مرا،حرفی بزن خوب است؟! دلش سنگ است سنگ سنگ در فنجان به او بنویس هراز گاهی کمی هم فکر تابوت...
-
زمزمه کاشی ها
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 21:16
کتاب :زمزمه کاشی ها شاعر:محمد حسین انصاری نژاد ناشر:انتشارات معاونت فرهنگی و تبلیغی(ذوی القربی) و اما یک غزل از این مجموعه شعر ..... دور از تو دل می سپارم، چون ابر، نم نم به دریا این جاده ها می رسانند، روزی تو را هم به دریا انگار از صبح خلقت، شاعر گره خورده با موج یا چتر دلتنگی اش را، گسترده آدم به دریا دیشب که حزنی...
-
دوچرخه ای که نیست
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 10:49
سنگفرش کوچه ها، با تو جور دیگر است بی تو در تمام شهر،قحطی کبوتر است با تو راه می روم، شعر غنچه می زند دردلم غزل غزل ،حس شعر قیصر است حرف می زنی فقط، از گل وپرنده ها می سرایی از غروب، پلک آسمان تراست باتو راه می روم، شهر تازه می شود این نفس نفس تویی، یا گلاب قمصر است گفتی این طرف چقدر،کوچه ها صمیمی اند گفتم از تمامشان،...
-
از بهار
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 00:08
به حنجره ی به خون نشسته ی شاعر شجاع بحرینی آیات القرمزی این حق توست حق غزل گفتن از بهار شب خوانی مکاشفه ای روشن از بهار وقتی که شهر در قرق زرد گرگ بود می خواستی اجازه ی گل چیدن از بهار؟! با دست بسته، دستخوش تازیانه ای ننویس خواهرم پس از این اصلن از بهار ! خواهر! تمام باغ لگد کوب تانک هاست خواهر! کفن بدوز نخ و سوزن از...
-
غزل کویر
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1390 20:27
بوم سنگی ،صفحه ای شن با قلم موی کویر در دل نقاش غوغا کرده هوهوی کویر چشم های تشنه اش بالاو پایین می رود گاه در چشم ستاره ،گاه سوسوی کویر بوم از دستش می افتد با تکان گرد باد می کشد دستی به پیچاپیچ گیسوی کویر باز بی تابی شن ها را مجسم می کند شکل زنبوران سردر گم به کندوی کویر هی تلاطم می کند در سینه اش با صخره ،موج تا...
-
داغیاد
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 20:25
به بهانه ی سالگشت قلندر منظومه ی حماسه و شهادت زنده یاد سید حسن حسینی گل چه پایان قشنگی دارد! ابر های خبر این بار چه بارانی بود سخت سردم شده، این سوز زمستانی بود همه دلواپسی قحطی عشقم بی او که زمین از نفسش غرق فراوانی بود آسمان باز پراکنده تر از این می خواست -جمع ما را-که به مصداق پریشانی- بود هاج واج پای تلویزیون...
-
به شیعیان مقاوم بحرین
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 23:20
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA بادی می آید از شیار تپه ی زیتون بادی می آید باد! اماسخت دیگرگون بادی که می خواند به آهنگ حجازی باز دربحر ذوالبحرین هزاران مصرع موزون بر جلجتا می خواند این باد اساطیری هفت آیه ی تلمود را از صحف انگلیون نعم الشمیم من قمیص یوسفی یامصر! ریح فکیف الریح،ریح یبصرالمحزون! بادست...
-
این هم یک غزل قدیمی"سال نو"هدیه ی سال نو به دوستان
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 11:13
در زد بهشت خاطرهانگیز سال نو واکرد پلک پنجره برخیز: سال نو گل داد خاک مرده به نام قشنگ عشق مثل دم مسیح دلاویز سال نو افتاد آخرین ورق «سررسید»ها گل داد یاس کوچک من نیز سال نو گسترد کولهبار بهارانههای پاک یخ زد به لب، ترانه ی پاییز سال نو در هفتسین چشم تو تحویل میشود سرمست با طراوت یکریز سال نو ای مژده ی شکفتن...
-
باز هم خطاب به سران فتنه!
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 18:17
دارد این سقف کبودین بر سرت پایین می آید قابض ارواح، پاورچین و پاورچین می آید ((میر)) حتی از تو سرگردان تر اینجا ایستاده افهم افهم "شیخ "!فالت سوره ی یاسین می آید! چشم هایت ناگهان بر سوره ی یوسف می افتد می شناسی این صدای ،اوست بنیامین می آید ! از امیران مقامر بر نمی خیزد خروشی قسمت شطرنج بازان شاه بی فرزین می...
-
با سینی چای ونبات ...
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 19:03
با سینی چای ونبات ازدور می آید شاخ نبات حافظ است این جور می آید! هنگامه ای از فتنه ی چنگیز درچشمش شاعر تراز عطارنیشابور می آید پشت سرش خیام پیر آهسته آهسته ناگاه با زنبیلی از انگور می آید سر می برد مصرع به مصرع" طیباتش" را سعدی چقدر آشفته ومخمور می آید حافظ در اوصافش قیامت می کند آنجا درپله های حافظیه شور می...
-
چهاررباعی دیگرخطاب به سران فتنه قربة الی الله!
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 21:58
(1) این شب صفتان به چنگ و دف آمده اند شمشیر خوارجی به کف آمده اند تکرار تمام فتنه در صفین اند قرآن، سر نیزه صف به صف آمده اند (2) در معرکه سوت و کف ،نماهنگ شماست خون در دل از این حنای بی رنگ شماست بر نعش شقایق است پاکوبی تان تکفیر بهار جزء فرهنگ شماست! (3) در" جنبش سبز"، رد آشوب شماست تمثال ستاره باز مصلوب...
-
دو غزل خطاب به سران فتنه!!!
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 22:39
(1) شیخ شهرآشوب! دیگر توبه فرمای که ای؟! با اذان فتنه، ناقوس کلیسای که ای ؟! توبه می فرمایی اما شیوه ات چنگیزی است فتنه انگیز سمرقند و بخارای که ای؟! رد نخواهد شد مسیر باغ فردوس از فرنگ ذکر یوسف برلب، افسون زلیخای که ای؟! "کعب الاحبار"ست این شیطان "سروشش" خوانده ای؟! فارغ از دین، محو آشوب تماشای که...
-
قصیده ی من دروبلاگ شاعربرجسته وآزاده استادمحمدکاظم کاظمی
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 21:01
حدود هفده سال پیش با شعرهای زیبا ، دردمند و حماسی استاد محمدکاظم کاظمی آشنا شدم و روحم بسیار به او و شعرهای بلند و زلالش مدیون است. این عزیز با لطف بسیار قصیده ی ناچیز حقیر را در وبلاگش گذاشته که برای من افتخار است. شما را به زمزمه اش دعوت می کنم: جناب حسین انصارینژاد شاعر توانای بوشهری، محبتی بیشائبه به من، مردم و...
-
کشتی بی لنگر!
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 19:44
صبح است و چشمم جاده ای رنگین کمانی زیر پر دارد بردوش ابر،این کشتی بی لنگر آهنگ سفر دارد! صبح آمد اما حیف با دلشوره می خواهد که برگردد خمیازه پی درپی ، مگر بغض از گلویش دست بردارد صبح آمد اما مطمئن هستم که صبح دیگری دارم صبح آمد اما مطمئن هستم که چیزی زیر سر دارد صبح آمد اما از مدار بسته ی این دوربین دیدم می آید این...
-
به دیکتاتور مصر!!!
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 22:06
به نیت هم صدایی با مردم شجاع و آزادی خواه مصر فرعون باقی مانده ! عصا در دست ، چشمش خیره بر بی تابی نیل است سواری خسته ، نه! پیغمبری دلواپس ایل است می اندیشد به جزر و مد نیل و بر می آشوبد می اندیشد به توفانی که در تورات و انجیل است به توفانی که سر خواهد زد این بار از سر انگشتش و می بیند بساط (( قبطیان )) یکباره تعطیل...
-
تارعنکبوت انجمن ها!
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 15:08
شما باشیدو تار عنکبوت انجمن ها تان! ودر ته جرعه های استکان ها حل شدن هاتان وفتح بیستون کردید از آن چشمک پرانی ها که لفظ بوسه ی شیرین نیفتاد از دهن هاتان میان خلسه ی سیگارها شبلی شدید انگار! که دیدم سایه ی سیر وسلوکی در سخن هاتان از اینجا خوب می بینم به رغم این هیاهوها تمام شعرها پوسیده، خود پیش از کفن هاتان نه شعر است...
-
ترکیب بند عاشورایی
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 14:44
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA ((۱)) در دلم ریخته ناگاه چه اندوه غریبی تشنه ی روضه ام وحس صمیمانه ی سیبی باید امشب بروم جاده خودش راه می افتد جاده با زمزمه ی مقتل گل های غریبی دفترم دستخوش جزر و مد شط فرات است سهمم از باغچه ای لاله ،غزل های نجیبی با خودش برده مرا لهجه ی قرآنی پیری کیستی پیر من ای آن که...
-
غزلی برای دریای بوشهر
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 20:12
از دریا در سینه ام تلاطم پی در پی ، چندی ست مانده بی خبر از دریا ای کاش هر غروب می آوردی ، یک روزنامه ، پشت در از دریا ! دلواپس سواحل بی تابم ، دلواپس پرنده ی دریایی کو پیرمرد خسته ماهیگیر ، امشب بخوان ، بخوان ، پدر از دریا! ای کاش پستچی دو سه شب یک بار ، می آمد از جنوب و پس از نامه ناگاه بی مقدمه سر می داد، آواز های...
-
کدامین صبح موعود؟
پنجشنبه 23 دیماه سال 1389 11:10
خیابان در خیابان پایکوب آهن ودود است مسافر خسته از موسیقی شهر غم آلود است به دوشش کوله باری از دوبیتی های دلتنگی مزامیر نیستانش پر از اندوه داوود است به صحرا چشم می دوزد سواری خسته پیدا نیست و بر دریا که از اندوه ماهی ها نمک سود است می اندیشد به یک آدینه آن صبح تماشایی می اندیشد ظهورش در کدامین صبح موعود است تمام...
-
یک غزل انتظار
جمعه 10 دیماه سال 1389 15:14
گفتند از آن کوه مه آلود می آید از قله سرازیر شده ُزود می آید می بینم از این صخره پلنگان چه خموشند از کوه مگر نغمه ی داوود می آید ؟! گفتند زمین !پلک بزن !دست بیفشان فانوس بگیر آینه فرمود می آید! گفتند که با دامنی از لاله کوهی فردا کسی از ناحیه ی رود می آید گفتند مسیح آمده بر جاده نشسته سوگند به هفت آیه تلمود می آید...
-
این یادداشت ازمیبدیزد!
جمعه 3 دیماه سال 1389 13:20
سلام یاران وهمراهان صمیمی! دوماهی است که به میبدیزدمنتقل شده ام.ازدوستان خونگرم بهترازآب روان بوشهری که مجال خداحافظی بابعضی ازآن خوبان رابه دست نیاوردم واقعاشرمنده ام وانتظارگذشت کریمانه دارم.به فضل خداونددراولین فرصت چشم انتظارم به دیدارشان روشن خواهدشد. باری زندگی درمیبدهم برایم باطراوت ولذت بخش است.مرابااین خطه ی...
-
از قتلگاه
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 13:24
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 از قتلگاه ا ین صدای کیست می خواند لهوف از قتلگاه خون می افتد بر تمامی حروف از قتلگاه ابن طاووس است آن سو تر می آشوبد مرا روضه خوان تشنه می بیند کسوف از قتلگاه جاده امشب از شمیم لاله عباسی پر است می وزد حس علمداری رئوف از قتلگاه نیزه ها ابن زیادند و...