-
غزل کبود!
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 22:08
لبهایم ازترشح عصیان کبود شد مثل کویری ازغم باران کبود شد مثل پدرهوس هوس ازگندم گناه آلوده ام دل و لب ودندان کبود شد ازابرهای یائسه مان سنگ می وزید خورشید خون گرفته،خیابان کبود شد افسرده،بی شکوفه،بدون پرنده آه! درخودشکسته ایم وبهاران کبودشد گنجشک های حادته نازل نمی شوند این روزها تمام درختان کبود شد حتی پس ازتوسبزترین...
-
هفت دوبیتی نذرعلمدار قبیله عشق، ابولفضل العباس-ع-
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 23:07
(1) تو ومشک ودو چشم تر ابوالفضل ونخلستانی ازخنجر ابو الفضل فرات ازشرم،چکه چکه شدآب پس ازدستان آب آور ابو الفضل! (2) عموی لاله ها!بی تاب برگرد فدای قامتت،سیراب برگرد جلوتر شب پرستان درکمینند نمی خواهیم بی تو آب بر گرد! (3) هلا سنگ صبورم مشک ای مشک نریز اشک غرورم مشک ای مشک که ازلبهای خشک آل یاسین همه شرم حضورم مشک ای...
-
تا فراسوی دریا
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 23:00
به برادر خوبم رضا که همیشه دلش بهاری است ... تو را دوست دارم که رنگ غروبی پرازلحظه های قشنگ غروبی سکوتت صمیمی است همرنگ دریا شبیه غزلهای دلتنگ دریا خبر داری ازآسمان،قاصدک ها نیستانی ازشروۀ نی لبک ها دلی داری ازآسمان برگ وبارش فقط عاشقی قسمت شاخسارش دل ودستت آیینۀ صبح صادق به تقسیم لبخند،بسط شقایق تو چون عطر پاک سلام...
-
فرو ریخته ام!
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 13:34
این هم دومین غزل من درسال 85 پشت تعطیلی اسفند فروریخته ام! به نفس های توسوگند فروریخته ام «شنبه»های دلم اندازۀ «آدینه»عبوس دور ازچشم تویک چندفرو ریخته ام! باز«یکشنبه»که ناقوس دلم مرثیه خواند با صلیبم زده پیوند فرو ریخته ام! بر ورق های«دوشنبه»که شب وروز انگار خش خش پای توهستند فروریخته ام! و«سه شنبه»است که دستم روشد...
-
ایوان آیینه
شنبه 26 فروردینماه سال 1385 23:37
نذر حضرت امام رضا –ع- امشب آهسته مرا سمت نشابور ببر پای ایوانی ازآیینه ام ازدور ببر محضرحضرت خورشیدبه پابوس برو برگ سبزغزلی هم شداگر جور ببر ذکر«یاضامن آهو»به لبت تاجوشید بی درنگ ازنفس عشق،گل نورببر دعبل داربه دوشی اگراز دل رویید از غزل باغچه ای نرگس مخمور ببر همه آشفتگی ام،شوق عطشناک مرا به عزاخانه نفرینی «انگور»ببر!...
-
سال دیگر
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 15:21
می رسد ازراه همدوش بهاران سال دیگر می زنم آهسته باشعرشکفتن فال دیگر قدکشیدازچار فصل دل انارستانی اززخم سرزدازپیشانی ام چشم تورا تمثال دیگر دل به دست جاده های گیج آویشن سپردم باخیالت سبزشدییلاقی ازآمال دیگر پشت دیواربلند روبه گندم زار عصیان این منم حوای من!شیدای خط وخال دیگر ازورق گردانی تقویم ها محصولم این است عکس تو...
-
یک کوچه باغ نرگس شیراز!
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 15:19
هر صبح،پیش پای تواعجاز می شود پلک تمام پنجره ها باز می شود! لبخند می زنی آهسته مثل صبح فصل قشنگ عاشقی آغاز می شود گویی بهار ازنفست غنچه می زند وقتی لبت قناری آواز می شود افسون آن نگاه سحرزاد می شوم انگار غنچه غنچه دلم باز می شود آرام باخیال تو تاخواب می روم رؤیام رنگ باغ گل ناز می شود عمری گذشت غیر خیالت به باد رفت...
-
عطرالهام غزل
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 11:44
عطرالهام غزل می وزداز نام تویکریز بوسه می گیرم ازآن لحظه وچشمان تورانیز نفس آینه هاتازه شدامشب که شکفتی چون گل ماه به پیشانی من خاطره انگیز! آمدی پنجره ی کوچک دنیام به هم خورد دراتاقی همه گلدان ترک خورده ی پاییز دست بردارید ای مردم ازاین مست قلندر آدمم من چه کنم؟سیب وچنین وسوسه آمیز! الغرض چترنگاهت به سرم باد همیشه...
-
شقایق نمانده اید!
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 11:35
به آنان که درپیچ وخم روزمرگی ها وپشت میزها،. شمیم بهشتی شهادت وپرنده وپرواز راازیاد برده اند سوگند می خورم که شقایق نمانده اید! ققنوس های حادثه!عاشق نمانده اید پرچین کشیده اید نفس های باغ را یک کوچه راچراغ شقایق نماند ه اید یک شبنم ازقصیده ی باران نخوانده اید هم صحبت سپیده ی صادق نماند ه اید ازسرخی غروب اناری نچیده...
-
این شعری زیبا از دوست عزیز حمزه زارعی
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 00:49
با سلام شعری که زبان حال فرزند یک مفقودالاثر است هر چه دیدیم از آن روز سفر بود پدر هرچه خوردیم همه خون جگر بود پدر شب برگشتنت از جبهه خونین جنوب چشممان تا گذر صبح به در بود در اشک و لبخند و دعا و دو سه سجاده نماز کارمان از سر شب تا به سحر بود پدر عکسها خاطرهها ثانیهها میگفتند که در آن عافیت آباد خطر بود پدر بعد از...
-
نامه ای به یک شهید
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 21:51
آلاله ی بهشتی ام سلام! چه زیباست همنفس خیال تو بودن،در پرسه های شبانه ی دلتنگی راه خانه ی تو راگرفتن وبه نفس آسمانی ات متبرک شدن!چقدر پاک ودوست داشتنی اند لحظه هایی که شانه به شانه ی تو کوچه های خلوت وصمیمی ای که آن روز ها باچراغ داغشان آذین می بستیم را آرام سلام گوییم وردپایی ازشقایق ها رابگرییم. سید!افسوس کوچه ها...
-
شوقی برای پر زدن
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 22:56
اینجاگلاب وپنجره ازیاد می روند شبهای اشک وخاطره ازیاد می روند شوقی برای پرزدن ای آسمان نماند زخم وصداوحنجره ازیاد می روند آن شانه هاکه نعش ستاره کشیده اند غرق غبارودلهره ازیادمی روند آن روزهاکه روبه خدابال می زدیم یاران چه شدکه یکسره ازیاد می روند؟! کوسبز جامگان؟چه غریبانه پرزدند! خواندوگریست زنجره«ازیادمی روند»...
-
رباعی را درکنار شهادتگاه سید شهیدان اهل قلم شهید مرتضی آوینی
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 22:39
من مقتل سرخ لاله ها رادیدم گلجوش ترین خاک خدارا دیدم ازآینه ی نگاه «آوینی»عشق بی پرده،تمام کربلا رادیدم!
-
آدینه های غریبی!
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 22:24
یک سال،سنگین گذشت وبوی بهاری نیامد عطرنسیمی نپیچید،بانگ سواری نیامد بی پرده می گویم امشب،ماکشته ی راه نانیم یک تکه ایمان نداریم،یک سربداری نیامد خشم خدای تمدن ،ایما نمان را درو کرد . سنگیم سنگ سیاهی ،از عشق کاری نیامد گفتند می آید از راه ،صبح همین جمعه ناگاه عمریست چشم انتظاریم،حتی غباری نیامد می دانم این کفر محض...
-
تقویم دیواری!
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 22:04
یک روزدیگررفت،یک روز تکراری می خوانم ازچشمت،تقویم دیواری بیهوده سرکردیم،عمری پریشانی مجنون شدیم اما،درعشق بازاری! اسفندوفروردین،رفتند وهم آجین محصول مااندوه،ازهردوبیزاری! یادش به خیر آن فصل،فصل فراوانی چشم تومی افشاند،سیب سبکباری آیینه ولبخند،گندم،غزل،پیوند ازکوزه ها می ریخت،درخواب وبیداری! افتان و.خیزان باز،بار...
-
بعد ازاین
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 21:44
تکفیر می کنند تورا نیز بعد ازاین مصلوب،چون پرنده پاییز بعدازاین سهم کبوتران شهید نگاه توست زخم هزار خنجر خونریز بعد ازاین فانوس های درگذرباد می شوند این روزهای خاطره انگیز بعد ازاین سربرنمی کندازبیستون سری حتی خیال شیهه ی شبدیز بعد ازاین شب باکدام حنجره فریاد می زند یک ناله ازگلوی شباویز بعدازاین رویاترازنسیم قدم می...
-
روی شانه اروند
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 20:26
دستم که روی شانه ی اروند می خورد این مصرع شکسته به هم بند می خورد با تکیه بر حماسه ی بشکوه نخلها چشمم به آب و آینه پیوند می خورد ای خاک لاله خیز شقا یق نژاد عشق هفت آسمان به نام تو سوگند میخورد گفتم کدام کوه شبیه شکوه توست.؟ تمثیل قامتت به دماوند می خورد؟ می خوانمت به نام پریشان موجها بر گونه ام طراوت لبخند می خورد
-
با آن همه پرنده
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 22:31
گفتید عاشقیم و جراحت نداشتید ایمان به ابرهای اجابت نداشتید برشانه هایتان گل زخمی نمی شکفت با نخل های سوخته نسبت نداشتید از آسمان، ستاره و دریا، نسیم و موج یکبار سیب سرخ بشارت نداشتید حّلاجها!که چوبه ی داری ندیده اید یک شال سبز،کشف و کرامت نداشتید با آن همه پرنده و پرواز و سوختن خاکستری نشانه ی قربت نداشتید آن روزهای...
-
جواب یکی از دوستان عزیز
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 09:53
یکی از دوستان لطف کرده بود و از این وبلاگ دیدن کرده بود. و نظر داده بود. اما نظر این دوست عزیز سیاسی بود. ضمن تشکر از این دوست عزیز باید بگویم که این وبلاگ فقط ادبی است و سیاسی نیست متشکرم
-
تبار پرنده
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 22:20
به :پرندگان مظلوم فلسطین تکفیر می کنند تبار پرنده را تشییع میکنیم بهار پرنده را بمب افکنان خشم به آتش کشیده اند جغرافیای سبز دیار پرنده را شبکور ها –حقارت مردابی سیاه- آتش زدند دار وندار پرنده را درگیرو دار حادثه مصلوب می کنند تنها ترین مسیح تبار پرنده را بر ریل های یخزده هاشور میزنند تصویر مرگ وسوت قطار پرنده را الله...
-
غزل موج ها
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 22:17
وا میکنم دری به خیابان موج ها زل می زنم به سطح خروشان موج ها انبوه،حلقه حلقه،کف آلود میرسند فوج پرندگان پریشان موج ها می ایستم به بام تماشای پیش رو خوابم رمیده از تب توفان موج ها کل می زنند دخترکان جزیره ای ازپلک مه گرفته ی پنهان موج ها بر دامن شبانه ی شرجی کشیده ام تصویری ازگلوی غزلخوان موج ها هاشورمی زنم فقط امواج...
-
غزلپرداز رویایی
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 22:14
به:حمزه زارعی وخوبی هایش به دستت می سپارم کوله بارم عشق و شیدایی وکشکول غزل های دل انگیز اهورایی به پایت ریختم جانپاره یدار وندارم را بهشت کوچکم،شعرم چه دنیایی تماشایی! صدایت می برد باخودمرا سمت رسیدن ها غزل های تو مثل گل پراز ذوق شکوفایی بخوان شرح خطوط خسته یپیشانی ام ای خوب میان پرسه های تلخ و سرگردان تنهایی وماه...
-
غزل ابوذر!
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 22:12
ای کوچه های تمدن!،کوردپای ابوذر؟! درکاخ سبزشمایان،گم شدصدای ابوذر برسایه اش تکیه می زد،یک مثنوی شعله می خواند همریشه ی خشم توفان ،اندیشه های ابوذر :تنهای تنها بمیرد،درسایه ی ابر غربت پیغمبراین آیه سر داد،از ماجرای ابوذر دریک هجوم خزانی ،گل می کند ناگهانی تا قصر ظلمت بسوزد،برق عصای ابوذر ای کاش می آمدآن مرد،باکوله بارش...
-
انتظار!
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 22:09
نذرعدالت موعود امام عصر(عج ا...) سوار موج می آیی تو در اوج پریشانی تبسم می کنی خورشید راازشرق پیشانی سواری نیمه شب ازشیهه ی اسب سپیدت گفت پس از آن جاده ماند وانتظار چشم بارانی تورا آن سوی اقیانوس هاتوفان در انگشت است در آن هنگامه ی روشن به نفخ صور می مانی چنان سرشارم از شوق تماشایت که می خواهم مرا نذر نگاه شرقی ات...
-
ظهور
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 10:19
تقدیم به پیشگاه مقدس حضرت بقیة الله الاعظم (عج الله) خواب دیده ام پرندگان پلید می شوند وقتی از ظهور عشق ،ناامید می شوند غنچه غنچه سیب هایمان کبود می وز ند سرو ها پراز شکو فه ی شهید می شوند کوفه کوفه ابن ملجم ازکرانه می وزد دست ها دوباره دشنه یزید می شوند ! خواب دیده ام نقاب ها کنار می رود آیه های صبح محشری پدید می...
-
زندگی نامه
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 09:57
مثلا بیوگرافی به روایت شناسنا مه ام،درمهرماه 1355چشم به بیکرانه ی هستی گشودم ازآغاز نوجوانی،سایه ی ابرهای دلتنگی وغمی غریب رابرشاخسار وجودم حس می کردم وبی تاب وعطشناک به دنبال گمشده ای می گشتم تایاد دارم مقیم دیار درد وشبگرد کوچه پسکوچه های بارانی شعر بوده ام همیشه شعله ی عشقی از دلم زبانه می کشید وبه خا کسترم می...
-
گل خورشید
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 23:15
تقدیم به او که آمدنی است (عج الله) دریاتبارمن! تمام گسترایت سبز توفان سوارمن! طلو ع خنده هایت سبز هوهوی باد...این شیهه اسب ظهور توست! می بینم از اینجاجهان درپیش پایت سبز یک سوره از قرآن چشمت راتلاوت کن ای بی نهایت های عرش ازربنایت سبز! امروز ، ماییم وهجوم وحشی پاییز فردا،زمین درزیر چتر دستهایت سبز! می پرسم از صحرا...
-
شوق قشنگ!
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 22:19
چنان از بوی تو لبریزم امشب که مثل ابر باران خیزم امشب دلم آواری از شهر نشابور نگاهت فتنه چنگیزم امشب به زیر چتر پیچاپیچ زلفت جنون خیز و خیال انگیزم امشب عجب تاب و تبی، شوق قشنگی! به رنگ چشم تو گلریزم امشب پرم از گفتنی های گل سرخ کدامین را به شعر آمیزم امشب؟ تب آلود توام، یک لحظه بنشین که سرشار شعف برخیزم امشب به نامت...
-
بهترین تصویر
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 21:51
پیش ازاین ها زندگی یک جوردیگر بود چشمها چون گنبدی غرق کبوتربود دوستی ها ساده ترازبوی آویشن بی تعارف عاشقی هم جور دیگربود خشکسالی هم اگرشب می رسید ازراه صبح می دیدی که پلک آسمان تربود بهترین تصویرم از آن روزهای سبز روبه سمت آسمان لبخند مادربود بوی نان تازه وخرما که می پیچید سفره چوپان کوچک دیدنی تربود هیچ کس باورنمی...
-
غزل زرد
جمعه 26 اسفندماه سال 1384 14:18
غزل زرد برگی افتاد از درخت و ریخت مشتی بال زرد یعنی ای غمگین ترین شاعر گذشت امسال زرد صبح فروردین دمید، آمد صدای پای عید زیر سقفی بی پرستو مانده ای احوال زرد برگهای کهنه تقویم، تقدیم تو کرد فصلی از آشفتگی، یک باغ سیب کال زرد چیست محصول تو غیر از دفتری خاکستری؟ ای خزان سیما! تو را دیباچه اعمال زرد روی دستت مانده میراث...