پیش ازاین ها زندگی یک جوردیگر بود
چشمها چون گنبدی غرق کبوتربود
دوستی ها ساده ترازبوی آویشن
بی تعارف عاشقی هم جور دیگربود
خشکسالی هم اگرشب می رسید ازراه
صبح می دیدی که پلک آسمان تربود
بهترین تصویرم از آن روزهای سبز
روبه سمت آسمان لبخند مادربود
بوی نان تازه وخرما که می پیچید
سفره چوپان کوچک دیدنی تربود
هیچ کس باورنمی کرد ازشما مردم
لاله ،پیش پا یتا ن هرچند پرپر بود
خنجرید ازپشت ،خنجر،تازه فهمیدم
این همه سهم دل ازبس دیر باوربود
برگلویم دستتان مثل طناب دار
دستتان کابوس یک زخم مکرر بود
سرنهادم برکبود شانه ی دیوار
روی خنجر جای دستان برادر بود
کی جواب نغمه ی «سهراب» خنجربود؟!