سوگسرودی برمظلو میت حضرت فاطمه زهرا_س_
برلب نمانده شوق سرودی مدینه را
قندیل ماه رنگ پرید ه است تاگرفت
گرد عزای یاس کبودی مدینه را
ای ماه خسته!مرثیه ای سازکرده ای؟
ای ابربغض!عقده گشودی مدینه را؟!
یک عرش ازستاره ببین گریه می کنند
درپردۀ فرازوفرودی مدینه را
زخم شناسنامۀ تاریخ مافدک!
آیینۀ بهار کبودی مدینه را!!
دنیا بدون فاطمه،تاریک،سوت وکور
فرقی نداشت بودو نبودی مدینه را
اندازۀ تمام جهان نور هدیه داد
یک جانماز وعطرسجودی مدینه را
بر گنبد بقیع دلم آشیان گرفت
با قاصدک نوشت درودی مدینه را
این کفتر ضریح درنیم سوخته است
لب تشنۀ دوقطره شهودی مدینه را
آتش گرفت اگر چه دری کرد شعله ور
دست پلید،دست یهودی مدینه را
بایک اشاره صاعقه می ریخت آسمان
تشباد قهر عادوثمودی مدینه را
لب وانکرده غیر دعای قبیله را
نفرین کجا؟ که فاطمه بودی مدینه را
آیینه نیستم که بچینم گل حضور
یک استغاثه،اذن ورودی مدینه را
خاکم به سرکه قافیه اندیش ماند ه ام
خالی است جای سنگ صبوری مدینه را
سلام
ممنون که سر زدید.
یه طوری نوشتید (این جا رو ببینید چه خبره) انگار بوشهری ها نمی تونن وبلاگ بنویسن ؛همشهری!
موفق باشید
یا علی
با سلام
وبلاگ قشنگتان را هر از گاهی که زمان اجازه دهد می بینم از لینک وبلاگم نیز متشکرم
خداحافظ
معرفت کیلو چند هاااااااااااااااااااااااااااا
اگر داشته باشی می خریم ها
سلام خداحافظ
سلام.خدا خیرتون بده
اجرتون با غریب مدینه و مریضه اش
سلام
با احازتون این شعر و برداشتم که تو مدینه بخونم
راضی باشید و حلال کنید
یا حق
زیبا بود