این پنج شنبه ها
این پنج شنبه ها که به پاییز می رسند
از برگریز حادثه لبریز می رسند
پشت شتاب ثانیه ها پیر می شوند
بی تو پر از شقاوت پاییز می رسند
کابوس ها که خواب مرا تیغ می کشند
هر لحظه، بی ملاحظه، یکریز می رسند
تق تق، کسی ست پشت در، اشباح شیشه ای
انبوه، مه گرفته، غم انگیز می رسند
شاید جریمه هوس کال آدمند
این لحظه ها که وسوسه آمیز می رسند
دست خودم که نیست غزل های تازه ام
شیدایی قلندر تبریز می رسند
شاعر گریست خسته کنار پیاده رو
آن چشم های حادثه جو نیز می رسند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اتفاق زرد
حکایت تصادفی که از آن جان به سلامت بردم
بر شیار دره عکس اتفاقی زرد افتاد
بعد از آن کابوس غمگین، نعش چندین مرد افتاد
در هیاهوی شگفت بوق ممتد و نفسگیر
بر سرم آواری از انبوه برگ زرد افتاد
بی صدا می افتد از تقویممان هر روز برگی
برگ باقی مانده اش هم بی برو برگرد افتاد
سنگفرش جاده ای را اتفاقی طبق معمول
بر ستون تسلیت تنها نگاهی سرد افتاد
بین کابوس هراس انگیز، چشم خونفشانم
ناگهان بر ازدحام مردم بی درد افتاد
ساعتی پیش اضطراب و ریزریز شیشه اما
باز عمر تازه سهم این خزان پرورد افتاد
صمیمی همدل بزرگوارم جناب انصاری
هردوغزلی که از کذشته تان در وپست تازه گذاشتید...بازهم حال وهوای اندیشه های
صداقت پیشه خودتان را داشتالبته همه کارهایتان..بدون تعارف خوب ولی تعابیر وزبان غزل های جدیدتان...باطراوت ونواندیشه ترند
........................
خوش آمدی ای باصفای بامحبت وهمدل...قدمت بر دل ودیده
بروی دیدگانم خوش قدم باش.گل شادی به بستان دلم باش
..................
ای مایه ی اعتـــــــبار.در کلبه من
آیینه ی روزگار در کلـــــــبه ی من
با آمدنت...چوبوی گــــــل آوردی
سرسبز ترین بهار در کلبه ی من
.....................................
از دیار نخل ودریا ..به صمیمیت عطر دوستیـــــمان سلامت میکنم
بهاری آمدی تا گل شکفتم...وحضور نورانیــــت.باعث شکوفایی دل
وجان...و. نواندیشی وطراوت در شعرم خواهد شد..دوستیت پای
سلام
به تکه نانی زنده می مانم
به سر سوزن ذوقی دل .
انبساط درونم مرا اهل هیچ کجا می داند
نه شهرم گمشده است
نه پیداست
نسبم را
آنسوی خاطره های هزاره
پیدا می کنی
تنها باور من
راهیست که باید بروم
به آتشی درپس نهان این شب ها
حلقه ی عشق می بازم.
به اهی
تب پرواز....
به امید جاری حقیقت..
بسم الله...
سلام عزیزم بیاد روزهای که باهم می پریدیم داری به بن بست میرسی ذوقتو خشکوندن داری از شعرهای پوسیده استفاده می کنی یاوقت نداری
سلام شاعر گرانقدر!
سرود های زیبا را با خوانش مرا کیفی بود در رفع عطش
غز ل واره ها زیبایند ودری ابداء این سرود
این پنج شنبه ها که به پاییز می رسند
اگرباشدکه:
(پنج شنبه ها دمی که به پاییز می رسند) باشد بهتر نیست ویا از ثقالت هجا در موسیقار غزل کاسته نخواهد شد!؟
جسارتم را با بزرگواری شما منتظر بخشایشم ارادتمند ظریفی
سلام
میدانم که نقدها را جدی نمیگیرید که از جنس بالا در این معرکه کم نیست اما به هر حال در تعریفتان از شعر نیاز به خانه تکانی جدی دارید! بماند برای وقت مناسب!
سلام بر جناب انصاری نژاد عزیز . متشکرم . خواندم و بهره بردم . موفق باشید . بدرود.
شاعر گریست خسته کنار پیاده رو
آن چشم های حادثه جو نیز می رسند!
.
.
.
ومن چقدر پر از حس شاعری ام این شعر ها را که می خوانم.
بی تعارف زیبا بود. زیبا و دلنشین.
راستی بابت آن تصادف هم متاسف شدم. در "این پنج شنبه ها که به پاییز می رسند" و هر کدام "از برگریز حادثه لبریز می رسند" مواظب خودتان و تمام "اتفاق های زرد " باشید.
یاعلی
التماس دعا
سلام
مر دو کار زیبا بود ولی من از اولی بیشتر خوشم آمد همیشه شاعر باشی و برقرار
سلام جناب انصاری
غزل های زیبایی بود . ممنون از دعوتتون .
کارهای زیبایی بودند
من هم به روزم با یک غزل مثنوی:
...هر روز، با من گریه کردی روز میلادم
من آمدم اما تو دادی زلف ... بر بادم...
و منتظر
سلام دوست عزیز
هر دو غزل زیبا را خواندم.دومی را بیشتر پسندیدم.
شاد و سربلند!
سلام جناب انصاری نژاد عزیز
هر دو کار های خوبی بودند اولی روان و یکدست تر بود دومی هم با اینکه وزن نسبتن سختی داشت از تعابیر و زبان خوبی برخوردار بود ...
راستی چه خبر خوبی ؟!
سلام
ممنون از حضورتون
غزلهای زیبایی بود
من هم با یک غزل به روزم
موفق باشید
خیلی زیبا بود
مخصوصا اون غزل اولی
من که نمیدونم دقیقا ماله کی هست؟ ولیاصلا بهش نمی خورد که قدیمی باشه
راستی من هم به روزم
موفق باشید
سلام
استفاده کردم....زیبا....................
سلام به انصاری عزیز و دوست داشتنی
اول که دست مریزاد
دوم که از دومی بیشتر لذت بردم
و سوم یک پیشنهاد دوستانه:
شخصا با تعریف و توضیح بر پیشانی یا امضای هیچ شعری موافق نیستم
که شعر خود گویاترین زبانهاست
به نظرم اگر توضیح بالای غزل دوم نباشد چند اتفاق خوب میافتد:
اول اینکه ذهن مخاطب دچار تصویر پیش ساخته آن توضیح نمیشود و خود با دریافتی که از متن غزل میکند به تصویرسازی میپردازد
دوم اینکه . . . حقیقتش یادم رفت!!! حالا فعلا اولی رو داشته باش . . .
مخلصیم
یا علی
انصاری عزیز
در هوائی آغشته به عطر هوای عرفه و قربان سلامتی شما را آرزومندم و تبریک عرض می کنم عید سعید قربان را اللهم عجل لولیک الفرج والنصر
سلام آقای انصاری!
در این کاراتون زیباست شکی نیست! مخصوصا در این روزهای آخر پاییز حال وهوای زیبای پاییزی در من زردتر وزیباتر جان گرفت !زمان ثابت کرده که شعرتان قدیمی نیست!شعری که زیبا باشد قدیمی یا جدید ندارد همیشه خواندنی است! به شکل غریبی از کار اولتون خوشم اومد!مخصوصا از شروع کار!فوق العاده بود!کششی که در اول کار داشتید خیلی خوب بود!با شیدایی قلندر...موافق نبودم البته جسارتا چون حس میکنم با فضای کارتون یک دست نبود!قلندر با جنس صمیمی کارتون منافات داشت البته حس منه که ممکنه درست هم نباشه !
تق تق، کسی ست پشت در، اشباح شیشه ای /انبوه، مه گرفته، غم انگیز می رسند
خیلی زیبا بود!و کار دوم که خیلی ناراحت شدم و از طرفی خوشحال که سلامتید!وامیدوارم همیشه سلامت باشید!بی صدا می افتد از تقویممان هر روز برگی
برگ باقی مانده اش هم بی برو برگرد افتاد..خیلی ملموس بود وتصویر سازی بسیار جاندار بود وبرجسته!
بی نهایت ممنون که مرا به خوانش شعری زیبا دعوت کردید
باز هم منتظر همیشه های قشنگتون هستم!
سلامت بمانید ومانا!
عید سعید قربان به شما فرزانه صمیمی اندیشمند و همه عاشقان واهل معرفت تبریک وتهنیت میگویم..تمام لحظه هایتان عید و لبریز از سعادت ونیکبختی..خیر دنیا وحسن عاقبت باشد
......................عیـــــد قــــــربان
ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد
عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد
حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول
رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد
عید قربان به حقیقـــت...زخــــــداوند کریم
آفتابی به شــــــب ظلمت انســــان آمد
جمله دلهاچو کویری ست پر از فصل عطش
بر کویــــر دل ما...نعــــــــــــمت باران آمد
خاک میسوخت در اندوه عطش باحسرت
نقش در سینه ی این خاک.. گلستان آمد
امر شد تا که به قربانـــــــی اسماعیلش
آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحـــــمان امد
امتحان داد به خوبی بخـــــــدا ابــــراهیم
جای آن ذبح عظیمی که به قربــــان آمد
آن حسینی که زحج رفت سوی کرببــلا
به خدا بهر سر افـــــرازی قـــــــــرآن آمد.......شعر سید محمدرضا هاشمی زا ده
سلام آقای انصاری
مثله همیشه زیبا و خوندنی.
راستی من توی سایتم از اشعار شما گاهی استفاده میکنم
البته با ذکر نامتون.
امیدوارم مشکلی نداشته باشه!!
شیدایی قلندر تبریز...آفرین.
سلام...ممنون از حضورتان.
بر جبین نقش کن از خون دل من خالی
تا بدانند که قربان تو کافر کیشم !!( حافظ )
عید قربان مبارک.
[گل][گل][گل][بوسه][گل][گل][گل]
سلام شما میتوانید مبلغ هر کتاب را (به تعداد) به شماره حساب پس انداز سیبا بانک ملی شعبه مرکزی کاشان(۰۳۰۱۲۶۹۶۷۲۰۰۱) به نام منیر عسگرنژاد واریز کنید و شماره فیش را همراه با آدرس پستی کامنت بگذارید تا کتاب برایتان ارسال شود. لطفا فیش را با نام و نام خانوادگی خود تنظیم نمایید. سپاسگزارم.
سلام دوست
هر دو تا کار زیبا بودند
ولی با قافیه ی وسوسه آمیز موافق نیستم اصلش وسوسه انگیز بوده که به دلیل استفاده از آن در بیت قبل ارز اون صرف نظر کردید
در پناه بارون
محمد حسین انصاری نژاد گرانقدر سلام! از حضور ونظرپرلطف تان سپاسگزارم.
و از آشنایی باکارهای زیبای تان خوشحالم.
موفق باشید
سلام و وقت به خیر عزیز!
هر دو غزل رو خوندم و استفاده کردم.فقط با اجازه یه پیشنهاد داشتم و اون هم تکرار قافیه مصرع اول در مصراع چهارمه که در هر دو غزل به چشم می خوره .اگر چه در ادبیات کلاسیک و کهن ما به کرات از این تکنیک استفاده شده ولی به نظر نمی رسه فلسفه ی زیبایی شناسانه ی محکمی داشته باشه.جز اینکه همون ابتدای شعر ذهن مخاطب رو دچار تکرار می کنه که بیشتر تاثیر منفی داره تا ...
این پنج شنبه ها که به "پاییز" می رسند
از برگریز حادثه لبریز می رسند
پشت شتاب ثانیه ها پیر می شوند
بی تو پر از شقاوت "پاییز" می رسند
بر شیار دره عکس اتفاقی "زرد" افتاد
بعد از آن کابوس غمگین، نعش چندین مرد افتاد
در هیاهوی شگفت بوق ممتد و نفسگیر
بر سرم آواری از انبوه برگ "زرد "افتاد
در پناه خدا...
من این دو بیت رو دوست تر داشتم:
دست خودم که نیست غزل های تازه ام
شیدایی قلندر تبریز می رسند
شاعر گریست خسته کنار پیاده رو
آن چشم های حادثه جو نیز می رسند!
با سلام خدمت دوست عزیزم آقای انصاری
تبریک فرا رسیدن اعیاد قربان و غدیر را از من بپذیر
با عرض معذرت می خواستم چند کلمه با هم راحت صحبت کنیم و آن اینکه دوست خوبم من فقط لیست افزایش قیمتها را در این سه سال نوشته ام نه به جنگ کسی رفته ام نه کسی را به جنگ دعوت کرده ام که آن حق باشد یا ناحق. اگر شما می توانید ناله های مردم را از این تورم کمر شکن ببینید و چیزی نگوئید و این نگفتن را به حق نسبت بدهید، مختارید. در ضمن همان حضرت علی می فرماید : اگر کسی ناله مسلمانی را بشنود و او را کمک نکند، دیگر مسلمان نیست.
راستش در این دوره حق و ولایت مطلق برای من همان علی است که جد نیز علی است. اوست و کلام اوست که برایم حجت تمام است. همانکه هر دو عاشقش هستیم.
در پناه حق
سلام آقای انصاری ممنون از این که سر زدی وبلاک خوبی داری تبادل لینک می کنی اگه می کنی ما رو با نام لوک بد شانس لسنک کن وخبر بده
بی صدا می افتد از تقویممان هر روز برگی ...
سلام عزیز
زیبا و صمیمی است
ممنونم که سر می زنید
پیروز باشید
سلام و دوباره سلام
ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیال است که دیدن نگذارند
من نیز دلتنگ دیدار شما و استفاده از صفای حضور شما هستم
تا این مطلب کوتاه را نوشتم شصت بار رشته افکارم را بچه ها ی دفتر و ارباب رجوع پاره کردند. تو خود حدیث........
به امید دیدار خدا نگه دار
سلام عزیز
شرح سفریست
به روزم و چشم انتظار
یا علی
سلام به روزم تشریف بیاورید
سلام
ممنون از دعوتتون
هر دو غزل زیبا بودن اما من از غزل اول به خاطر حس قوی تری که توش بود بیشتر لذت بردم
به روز باشید .
سلام.اول یه گله................چرا وقتی میاین....کارمرا نقد نمی کنید.......ما دلمان به کاشناسی های شما عزیزان خوش است....
و اما کارتون...
کار اول را بیشتر پسندیدم....بخصوص این مصرع....
هر لحظه، بی ملاحظه، یکریز می رسند
..................فقط به تکرار قافیه دچار نشوید...؛پاییز ؛ دوبار قافیه شدهشروعتان نیز واقعا در خور تحسین و تامل است....
در کار دوم ترکیب ها چندان بکر نیستند...
اما در کل ...خوشمان امد....دوست خوب
دست روی دلــم کــه بـگـذاری
کاسه ی خون به جـوش می آیـد
سلام
به روزم
و منتظر حضور شما
غزلت خوب و روون وزبانی تازه داشت.لذت بردم...توی غزل اول: بیت سوم ازآخر: هم مبالغه آمیزبه نظر اومد وهم احساس کردم خوب چفت وجورنشده باباقی بیت ها.
سربزن:
بااندوهی کودکانه
گفتی:ماهی اَم مُرد!
اماازتنگِ بلورش
هیچ نگفتی!
درود بر شما .فضای ادبی وبلاگتان دیدنی و لذتبخش است . موفق باشید. به عنوان یک سراینده امروزی با یک شاعر گذشته ی ایران زمین آشنا شوید. وبا توجه به ترجمه ها نظر خود را بفرمایید
اگر ممکن است برای معرفی این شاعر عارف تبادل لینک کنیم
سلام جناب انصاری بزرگ
هر دو غزل زیبا بود. دست مریزاد.سر سبز و برقرار باشید.به امید دیدار.
سلام جناب انصاری نژاد عزیز
۰۹۱۶۳۱۳۴۹۱۶ اینم شماره ... به امید دیدار دوست عزیز
سلام و ارادت مرا پذیرا باشید.از اینکه به من سر زدید کمال تشکر را دارم.چند تا از غزل هایت را خواندم و لذت بردم.برایت روزهایی سالم و سرشار آرزومندم.شاد شاد باشی دوست من
سلام عزیز صمیمی اندیشمندم جناب انصاری
...........
تو را به وسعت دنیای عشق منتظرم
بیا به خوانش اشــــــــــــعار تازه ترم
....................
ضمن تبریک عید سعید غدیر..روز حکومت
جهانی مولا علی ع...با اشعار تازه منتظر قدم سبز ومعطر شما هستم...
سلام دوست عزیز
انجمن شاعران وبلاگ نویس با نقد واره ای بر شعری از خانم آزاده دواچی به روز شد.
حضور سبز و ارائه نظر ارزشمندتون ما رو به ادامه راه امید وار خواهد کرد.
سلام.
گلایه های بسیاری داشتم از اتفاقات ناخوشایندی که در چند جشنواره ی شعر اخیر رخ داده بود و حرف ها و گفته های بسیاری برای فریاد زدن . هرچه گشتم چیزی جز این درددل و مناجات با خدای خویش مناسب نوشتن نیافتم.
منتظرم حضورتان را .
سلام
ویلاگ صفحه ادبی "قلم لرزه" هفته نامه میثاق استان بوشهر راه اندازی شد
منتر انتقادات و پیشنهادات اهالی قلم هستیم.
ghalam-larzeh.blogfa.com
سلام استاد
غزل های زیبایی بود
اگر اشکالی ندارد شماره تلفن تان را محبت کنید تا هم آدرس خدمتان ارسال کنم
هم یه شماره حساب بگیرم پول کتاب ها را واریز کنم
بیشتر میخواهم تعدادی شعر ارسال کنم یک نقد کلی روی شعرهایم داشته باشید
سلام دوست عزیز!
با یک شعر به روزم و منتظر نقد و نظر ارزنده تان.
شاد و سربلند!
سلام موفق باشید
سلام
اولی را خواندم
غزل بی نقصی بود و زیبا
جر قافیه مصراع اول و چهارم که فکر میکنم تکرار قافیه اشتباه است
پایدار باشی
سلام
بعد از مدتها به روزم و با احترام منتظر نقد ونظر شما
مثل پیغمبری که بودن او
گم شده در عروج بی پدری