وا میکنم دری به خیابان موج ها
زل می زنم به سطح خروشان موج ها
انبوه،حلقه حلقه،کف آلود میرسند
فوج پرندگان پریشان موج ها
می ایستم به بام تماشای پیش رو
خوابم رمیده از تب توفان موج ها
کل می زنند دخترکان جزیره ای
ازپلک مه گرفته ی پنهان موج ها
بر دامن شبانه ی شرجی کشیده ام
تصویری ازگلوی غزلخوان موج ها
هاشورمی زنم فقط امواج خسته را
شرمنده ی همیشه ی ایمان موج ها
ناگاه ماه،بی رمق افتاد روی آب
تو فان گرفت شانه ی لرزان موج ها
فانوس های بندری آواز می دهند
یک سینه خاطرات شهیدان موج ها
می پرسم ازستاره ی قطبی،جزیره،باد
آخر کجاست نقطه ی پایان موج ها؟!
خمیازه می کشد سحر و تازه این غزل
گل می کند میانه ی میدان موج ها