نذرعدالت موعود امام عصر(عج ا...)
تبسم می کنی خورشید راازشرق پیشانی
سواری نیمه شب ازشیهه ی اسب سپیدت گفت
پس از آن جاده ماند وانتظار چشم بارانی
تورا آن سوی اقیانوس هاتوفان در انگشت است
در آن هنگامه ی روشن به نفخ صور می مانی
چنان سرشارم از شوق تماشایت که می خواهم
مرا نذر نگاه شرقی ات هرشب بسوزانی !
مشو پنهان به پشت ابر ها پاییز رابنگر
وگلهارا که می میرند با دستی زمستانی
تبار سبز پوشان را چه خشم آگین درو کردند
ببار ای دست سرخ انتقام ای قهر توفانی !
* **
صدای سم اسبی پشت دیوار بلند شهر
سپیداران، چناران بی قرار لاله افشانی