گفتید عاشقیم و جراحت نداشتید
ایمان به ابرهای اجابت نداشتید
برشانه هایتان گل زخمی نمی شکفت
با نخل های سوخته نسبت نداشتید
از آسمان، ستاره و دریا، نسیم و موج
یکبار سیب سرخ بشارت نداشتید
حّلاجها!که چوبه ی داری ندیده اید
یک شال سبز،کشف و کرامت نداشتید
با آن همه پرنده و پرواز و سوختن
خاکستری نشانه ی قربت نداشتید
آن روزهای پر زدن و بی نشان شدن
یک قطره شوق سرخ شهادت نداشتید