شبیه کودکی اش گاه گاه میگرید
چقدر زل زده در چشم ماه میگرید
ببخش دست خودش نیست بچه است پدر!
شکسته شیشهی همسایه آه میگرید
زنی گذشت از این کوچه... مادرش... افسوس
به خود میآید از این اشتباه میگرید!
زنی که روسریاش را فرشته میبویید
به روی صندلی ایستگاه میگرید
غروب، مدرسه تعطیل شد کجاست گلم!
دو چشم مضطرش بین راه میگرید
عروسکی که ندارد کجای خاطرههاست
به یاد حسرت کفش و کلاه میگرید
چه دشنهها که نخورد از برادری که نداشت
چقدر نیمه شب از قعر چاه میگرید
چقدر زندگیاش فیلمهای تکراری است
شکسته می کند اما نگاه... می گرید
و چشم دوخته بر «فیل»های سوختهاش
به روی صفحه شطرنج «شاه» میگرید
***
کلاغ پیر هراسان سه بار شیون کرد
سه شنبه حادثه را قاه قاه می گرید
به رسم عاطفه در امتداد قبرستان
به مستطیلی سنگی سیاه می گرید
تمام کودکی اش را سه تکه ابر گریست
سه شنبه خم شده بر شانههای قبر گریست
سلام وبلاگ قشنگی دارین
شعر خیلی قشنگی بود خودتون گفتین ؟
موفق و موید باشین
یا حق ...
چی بگم جز آفرین؟
خیلی زیبا بود
شاد باشید و پیروز
سلام زلال اندیش شاعر
عالی بود عالی
ببخش دست خودش نیست بچه است پدر! ...
واای چه قدر ناز بود این بیت. ای کاش به جای آه قافیه ی دیگری می شد پیدا کرد که صمیمیت مصرع اولش رو بهتر میرسوند. البته من خودم هر قدر تلاش کردم چیزی نتونستم پیدا کنم.(اعتراف)
.
کلاغ پیر هراسان سد بار شیون کرد
.
تمام کودکی اش را سه تکرار ابر گریست
.
در این دو تا مصراع فکر کنم اشتباه تایپی داری
.
عزیز
ائل گلی (شاهگلی) تبریز بهانه ات را می گیرد.
.
فدات
.
یاحق
انصاری نژاد عزیز سلام!
غروب، مدرسه تعطیل شد کجاست گلم!
دو چشم مضطرش بین راه میگرید
زیباست و خاطرات نو جوانی همه را بیادش میارد. موفق باشی عزیز
دوست خوبم...............
راستش فقط میان سطرها سکوت کردم......
یه جور بغض تلخ.....
بازهم میخوانمت
سلام حسین جان...ممنونتم.شعر قشنگت را هم خواندم.آفرین.از لطف و مهر و محبتت صمیمانه سپاسگزارم.
سلام گرانمایه دوست صمیمیمی جناب انصاری
غزلی با زبانی بسیار صمیمی..واندیشه های باطراوت وساختاری بسیار باشنونده مانوس ومضامینی قابل لمس با دلها...
فقط مصراع دوم بیت سوم..به خود می آید....کمی اشکال وزنی گو یا..و...عروسکی که ندارد...یا نداند بهتر نیست از نظر معنی؟
من به قربانت که یادم میکنی.....باز می آیی وشادم میکنی
در هوای غربتم پر می زنی......مثل گل می آیی ودر میزنی
...........................
...فرارسیدن ماه مبارک رمضان ماه خدا .ماه تزکیه وعبادت..وماه قرآن
بشما اهل عرفان ومعرفت.. مبارک وپر فیض و خیر وبرکت باد..امیدوار ار روزه داران واقعی این ماه پرفیض باشید..واز برکات والطاف بینهایت خداوندی متنعم...ومتجلی به نور مغفرت ورحمت واسعه ی الهی باشید وقدر دان شب قدرش..انشالله
...........
رمضان
...........
گنجینه ی نورانــــی قـــــــــرآن رمضان است
آرامش دلهـــای پریشــــــــــان رمضان است
مجموعه ی گلــــــهاست شب وروز عزیزش
یعنی به حقیقت که گلســتان رمضان است
در دامن این بحــــــــر گرانمــــــایه ببینــــــید
دریای گـــــــــهرهای فـــــراوان رمضان است
با ذکر مناجات خـــــــــدا در دل شـــب هــا
بر هستی ما دست گل افشان رمضان است
تصویر شفق گشته چوســـجاده ی مــــــولا
آیینه ی آ ن مــــــــهر فـــــروزان رمضان است
گرگوهر هستی به حقیقت شب قـــدر است
پس آن صدف نور به قـــــــرآن رمضان است
پس قدر شب قــــــدر بدانید در این مـــــاه
از پر تو قدراست که رخشـــان رمضان است
بشکســـــــته پر وبالــــم ومحـــتاج محـــــبت
ای دست کرم موقع احسـان رمضان است....شعر هاشمی زا ده
اجازه ی نقد به خود نمی دهم اگر مایل به نقد بودید خبرم کنید ....
زیبا بود و زلال
با تشکر
من دنبال یه وب برازجانی واقع در بوشهر میگشتم
که گوگل شمارو بم معرفی کرد
اگه درست پیداتون کرده باشم
هم شهری هستیم
سلام
غزل بسیار زیبایی بود .
با مطلبی تحت عنوان : مرگ ، دریچه ای به سوی تکامل ، به روزم .
با سلام
طرح ختم قرآن رمضان(روزی یک جزء) به مرحله دوم رسید.
در صورتی که خودتان و یا آشنایان مایل به شرکت در این برنامه هستید به بنده اطلاع دهید.
اطلاعات مربوط به این طرح را در وبلاگ اینجانب بخوانید.
منتظر شما هستم
تشکر
لذت بردم...ممنون از دعوتتان!!
غزلت را نوشیدم وحرفی نیست وجز اینکه شعر شما چنان است که کوره سواد ما پاسخگو نبوده ونیست...
وبله مهربان چنانکه قبلا نیز اعلام کردم هدیه اتان رسید وچه شعفی ........
سلام.........
زیبایی غزلناک غمگینی بود...+سه شنبه+برایم کمی مبهم ماند...درود...
("ب" در "دو چشم مضطربش" هم از قلم تایپ افتاده ....)
مسله یی که این روز ها دامن شاعران جوان را گرفته این است که از تعابیری تازه استفاده می کنند اما در غزل به قول اسماعیل امینی قافیه را می خورانند ...
برای مثال بین بیت سوم و چهارم خواننده ی حرفه یی از شعر علاوه بر تصویر و تعبیر تازه مضمون یی می خواهد یا داسستانی که او را در تمامی فضای شعر حرکت دهد ....
گاه گاهی ارتباط کم بین دو مصرع و گاهی بین ابیات شاید دلیلی بر این مضمون باشد ...( پنج شنبه گذشته همین مسله را به من تذکر دادند ) البته گاهی خود شاعر این را متوچه نمی شود زیرا او فقط به تصاویر ذهنی خود پاسخ می دهد و لاغیر .......
البته این مسله را حقیر با درک ناقص خود فقط در ارتباط با شعر اخر تان فکر می کنم ...
ارادتمند
با تجدید احترام
سلام بر جناب انصاری !
کلاغ پیر هراسان سه بار شیون کرد
سه شنبه حادثه را قاه قاه می گرید
به رسم عاطفه در امتداد قبرستان
به مستطیلی سنگی سیاه می گرید
تمام کودکی اش را سه تکه ابر گریست
سه شنبه خم شده بر شانههای قبر گریست
مثل همیشه عالی و ناب است . از این کار هم لذت بردم
مـانـا بـاشـیــد و نـویـســــــــــا !
سلام دوست عزیز
سروده ی بسیار زیبا و با عمقی بود .
ممنون خبر کردی.
سلام
هنوز جای شرمندگی ام درد میکند.
قاه قاه می گرید .... زیبا بود
زنده باشی عزیز مهربان
سلام انصاری عزیز
رمضانت مبارک..
سلام.غزل زیبایی بود.لذت بردم.
فقط بیت ۵ ایراد تایپی داره.
به نام آفریدگار
دو چشم مضطرش بین راه میگرید
- شاید ؛مضطر او ؛ بهتره.
و چشم دوخته بر «فیل»های سوختهاش
به روی صفحه شطرنج «شاه» میگرید
- تناسب و خودمانی بودن قبلی ها رو ندهره به نظرم
به رسم عاطفه در امتداد قبرستان
به مستطیلی سنگی سیاه می گرید
- اگه منظور کلاغه باشه به نظر میاد نمیرسونه
ممنون از دعوت شما
یاعلی مدد
سلام محمدجان
این غزلتو برام خوندی همون لحظه خوندن خیلی لذت بردم از این شعرت ؛ زبانی سلیس و ساختاری محکم و روایتگری متفاوت با کارها ی بقیه دوستان و خیلی شاعرانه ؛ دوباره لذت بردم
در بیت پنجم " ب" مضطربش از قلم افتاده
همیشه شاد باشی و شاعر ؛ دلم خیلی هواتو کرده
سلام
کار هایتان را دوست دارم
لذت بردم...
همیشه هاتون پر اندیشه
سلام رفیق
مثل همیشه زیبا و مستحکم( مستحکم کلمه خوبیه؟)
از اشکلات تایپی مثل ( مضطرش )= ( مضطربش ) که بگذریم
فضای شعر در عین اینکه یک فضای یاس آلود است اما حرکت بوضوح در آن بچشم می خورد و هیچ گاه ساکن نیست. حرکتی که گاه انسان را تا لبه گریستن می برد و بر می گرداند اما در پایان یکباره آواری بر سر خواننده فرو می ریزاند. حال و هوا در شعر حرفی برای گفتن باقی نمی گذارد.
بار دوم و بار چندم باید خواند.
اما
زیبایی شعر اینجاست که تنها با اشاره حرف از یک اتفاق تکراری تلخ می زند اتفاقی که یک درد کهنه در جامعه فقر زده است و هیچ گاه رک و پوست کنده نمی گوید این چیست.
انمصافا زیبا بود
نمی دانم چرا دوست دارم بگویم با فضای خیلی از دیگر کارهایت متفاوت بود. بود یا نه؟
با سلام
زیبا بود زبان این غزل خیلی با غزلهای دیگرت تفاوت داشت علی رغم وسواس شما در انتخاب کلمات اما زبان به روزی برای غزلت انتخاب کردهای فکر کنم در این نوع گویش موفق تر باشی
در پناه حق
سلام
خواندم وزیبا بود
ممنون
و
و
و بدرود
سلام.
امیدوارم خوب باشید.
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید.
سلام مهربان
ممنونم از حضورت.
خیلی غزل خوبی بود.ساده و روان اما فقط کمی طولانی بود و تعدد ابیات گاهی موضوع اصلی غزل رو از یاد خواننده می برد ...
مانا باشید.یا علی.
سلام ممنون از وبلاگ خوبت . من این اهنگی که تو سایتت پچش میشه رو دوست دارم میشه برام سندش کنی ممنون میشم ... مرسی بای بای
از عالمانی که در خدمت حکومت ها قرار می گیرند باید بشدت دوری کرد -در تمام طول تاریخ ما ُروحانیت بخاطر معاف بودن از جنگ و پرداخت مالیات همیشه طرف حکومت ها بود ه اند یا سکوت کرده اند تا هرکاری خواسته اند کرده اند مثلث زر و زور و تزویر امروز در دست شماست-سخت است صرف نظر کردن آنهم بعداز اینهمه توجیه اعمال ناصواب ُ> کمی به فکر خودتان باشید.آخوند حکومتی بودن را با رودررو شدن بامردم هم تجربه کردید و دیدیم.
و چشم دوخته بر «فیل»های سوختهاش
به روی صفحه شطرنج «شاه» میگرید
سلام رفیق
شندینش با صدای خودت لطف دیگری داشت
کم کم باید بری تو کار یه مجموعه اجتماعی
ای یه دنیا بغض
شعله کور تعصب
وحشی خواهش پست
ای فریب تکرار
باتو می گویم
تو چرا
دیگر
تودیگر چرا؟
ای روحانی
بسیج
روحانیییییییییییییییییییییییییییی
سلام دوست عزیز
با اشتیاق خواندمت.
تمام کودکی اش را سه تکه ابر گریست
سه شنبه خم شده بر شانههای قبر گریست
سلام آقای انصاری پارسال دوست امسال/امسال رفیق
کار خوبتون آفرین داره ولی..
ـ دیگه ولی بی ولی.
راستی به این ّدرس سر بزنید(البته ببخشید نمی خوام عامرانه باشه /خواستم صمیمی تر باشه)
سلام شعر خوبی بود
بسیار خوشحالم که کسی مثل فاضل پیدا شد که فقط به غزل توجه کند...
سلام
کار دل نشینی بود. فقط جسارتا به جای مضطرش یا باید مضطر او یا منتظرش بگذارید که وزن خراب نشود.حتما اشتباه تایپی بوده. دست مریزاد. بدرود.
سلام دوست من
این نفسای آخره
دلم داره جون میکنه
لحظه های عاشقانه ی چشمانش را دروبلاگ من بخوان
یا علی
آه
همان حرف های همیشگی.
انگار
در جهان
واژه ای جز عطر گیسوان تو
بافته نشده
از نوشته هایتان شادمانه شدم بر ما منت نهید و سر افرازمان کنید.
سلام
با شعری تحت عنوان : گوشه ی لبخند خدا ، شما را چشم به راهم .
سلام
کلاغ پیر هراسان سه بار شیون کرد
امید که همیشه بخوانم و ببینم
خوب باشی و شاد
سلام واقاً زیبا بود. زندگی اجباره، کودکی و معصومیتمان را به زور ازمان میگیرندو دنیای پلید بزرگسالان را بهمان تحمیل میکنند باز هم خدا را شکر که مرگ هست رهایی از همه نداشتنهامان.
سلام شاعر
با همون غزلی که در ائل گلی تبریز برات خوندم بروزم.
تو را من چشم در راهم
فدات
یاحق
دوباره و سه بار هم خواندم....کلامت استحکام داره.......
راستی منم به روزم
سلام
به روزم انگار
نمیاین؟
سلام
خیلی شعر قشنگی بود .من هم شعر میگم و 13 سالمه
خوشحال می شم اگه بهم سر بزنی
یک استکان غزل به روز است
سلام ضمن تبریک ماه مبارک رمضان غزل زیبایتان را خواندم
پُف می کند حکایت من را هزار دست
از سنگری که گم شده از چشمهای مست
مادر زبان هلهله اش زیر لب گزید
مادر تمام هلهله اش در گلو شکست
بروزم و منتظر شما
سلام جناب انصاری
به این فک می کنم که چقدر کم است این گونه غزل ها این روزها!... بارانی شدیم برای دقایقی! دست مریزاد...
خاصه از: عروسکی که ندارد کجای خاطرههاست / به یاد حسسرت کفش و کلا ه میگرید...
.
ما هم هستیم با ... روضه هابیل و حرف هایی دیگر
منتطر می مانیم
تابعد...
سلام آقای انصاری نژاد گرامی...
به روزم