شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

غزل موج ها

وا میکنم دری به خیابان موج ها

زل می زنم به سطح خروشان موج ها

انبوه،حلقه حلقه،کف آلود میرسند

فوج پرندگان پریشان موج ها

می ایستم به بام تماشای پیش رو

خوابم رمیده از تب توفان موج ها

کل می زنند دخترکان جزیره ای

ازپلک مه گرفته ی پنهان موج ها

بر دامن شبانه ی شرجی کشیده ام

تصویری ازگلوی غزلخوان موج ها

هاشورمی زنم فقط امواج خسته را

شرمنده ی همیشه ی ایمان موج ها

ناگاه ماه،بی رمق افتاد روی آب

تو فان گرفت شانه ی لرزان موج ها

فانوس های بندری آواز می دهند

یک سینه خاطرات شهیدان موج ها

می پرسم ازستاره ی قطبی،جزیره،باد

آخر کجاست نقطه ی پایان موج ها؟!

 

خمیازه می کشد سحر و تازه این غزل

گل می کند میانه ی میدان موج ها

غزلپرداز رویایی

        به:حمزه زارعی وخوبی هایش

به دستت می سپارم کوله بارم عشق و شیدایی

وکشکول غزل های دل انگیز اهورایی

به پایت ریختم جانپاره یدار وندارم را

بهشت کوچکم،شعرم چه دنیایی تماشایی!

صدایت می برد باخودمرا سمت رسیدن ها

غزل های تو مثل گل پراز ذوق شکوفایی

بخوان شرح خطوط خسته یپیشانی ام ای خوب

میان پرسه های تلخ و سرگردان تنهایی

وماه وچاه!... بوی یوسف از اندیشه ام جاری است

پراز ردپریشانی،پراززخم زلیخایی!

من ویادتو روزوشب کنار چلچراغ شعر

شمیم خاظرات من!غزل پرداز رویایی !

 غزل هم ناتمام ازکوچه باغ خلوتم کوچید

قلندر!جان پناهم باش با آهنگ«نیمایی»!

غزل ابوذر!

ای کوچه های تمدن!،کوردپای ابوذر؟!

درکاخ سبزشمایان،گم شدصدای ابوذر

برسایه اش تکیه می زد،یک مثنوی شعله می خواند

همریشه ی خشم توفان ،اندیشه های ابوذر

:تنهای تنها بمیرد،درسایه ی ابر غربت

پیغمبراین آیه سر داد،از ماجرای ابوذر

دریک  هجوم خزانی ،گل می کند ناگهانی

تا قصر ظلمت بسوزد،برق عصای ابوذر

ای کاش می آمدآن مرد،باکوله بارش فقط درد

آتش بخواند قلندر،ازنینوای ابوذر

ازکاخ «سبز» و«سفید»آه،یک کوفه نامرد رویید

تکفیر،تبعید خورشید،این انتهای ابوذر

اینجا شب ازبقچه ی نان،برشانه زخمی ندارند

دیوار!حتی سپیدار!کوآشنای ابوذر؟

اینجا کمی طعم غربت،سوز فقیری ندارید

همسایه ی زرنشین حیف،خالی است جای ابوذر!

امشب غزل مست او شد،یکباره پابست اوشد

دروازه ی صبح واکرد،دل درهوای ابوذر

ای کاش یک بار دیگر،می آمد آیینه بر دوش

می خواندم از قحط باران،غمگین برای ابوذر!

انتظار!

  نذرعدالت موعود امام عصر(عج ا...)

 سوار موج می آیی تو در اوج پریشانی

تبسم می کنی خورشید راازشرق پیشانی

سواری نیمه شب ازشیهه ی اسب سپیدت گفت

پس از آن جاده ماند وانتظار چشم بارانی

تورا آن سوی اقیانوس هاتوفان در انگشت است

در آن هنگامه ی روشن به نفخ صور می مانی

چنان سرشارم از شوق تماشایت که می خواهم

مرا نذر نگاه شرقی ات هرشب بسوزانی !

مشو پنهان به پشت ابر ها پاییز رابنگر

وگلهارا که می میرند با دستی زمستانی

تبار سبز پوشان را چه خشم آگین درو کردند

ببار ای دست سرخ انتقام ای قهر توفانی !

 

* **

صدای سم اسبی پشت دیوار بلند شهر

سپیداران، چناران بی قرار لاله افشانی

 

ظهور

تقدیم به پیشگاه مقدس حضرت بقیة الله الاعظم (عج الله)

خواب دیده ام پرندگان پلید می شوند

وقتی از ظهور عشق ،ناامید می شوند

غنچه غنچه سیب هایمان کبود می وز ند

سرو ها پراز شکو فه ی شهید می شوند

کوفه کوفه ابن ملجم ازکرانه می وزد

دست ها دوباره دشنه یزید می شوند !

خواب دیده ام نقاب ها کنار می رود

آیه های صبح محشری پدید می شوند

می رسد هلا!سواری از سلاله ی بهار

لحظه ها شکوفه در شکوفه عید می شوند

زندگی نامه

مثلا بیوگرافی

به روایت شناسنا مه ام،درمهرماه 1355چشم به بیکرانه ی هستی گشودم ازآغاز نوجوانی،سایه ی ابرهای دلتنگی وغمی غریب رابرشاخسار وجودم حس می کردم وبی تاب وعطشناک  به دنبال  گمشده ای می گشتم  تایاد دارم مقیم دیار درد وشبگرد کوچه پسکوچه های بارانی شعر بوده ام همیشه شعله ی عشقی از دلم زبانه می کشید وبه خا کسترم می نشاند اما امروز    آه گرفتاری های روز مره وپیچ و خم زندگی اداری،مجال نمی دهد کمی دلمان را بسراییم! گاهی احساس می کنم در مسیر تکراری خانه ومحل کار وپشت میز کار،قناری های شعرناب راسربریده وبه جو خه اعدام می سپارم !القصه تایاد دارم عاشق بوده ام وشاعر واین است شناسنامه ی من ! محصول دنیای تب وتاب وسوز وساز شاعرانه ،ترانه های شکسته وغم انگیزی است که شبیه برگ های زرد پاییزی به یاد گار ماند ه است اولین نغمه ی موزون را در دوازده سالگی زمزمه کردم ..در دوره راهنمایی ،متاسفانه از مشوقین صاحبدل وبا احساسی که افق های تازه وچشم انداز های گسترده ای را به رویم باز کنند ، تقریبا محروم بو ده ام .

دو بار درمسابقات شعر و قصه ی دانش آموزی برنده اول شده وبه سطح استان راه یافتم که«سر سوزن ذوقم را»پروبالی داد.عطش وصف ناپذیر وحسی ناشناس واسرارآمیز به سراغم می آمد ومهمان لحظه های سبز و دوست داشتنی شعرم می کرد. کم کم دست به دامن نامه بر دم   و مثلا سروده هایم رابرای شاعران بزرگی چون استاد مشفق کاشانی و... پست می کردم .نامه  های محبت آ میز آن پیش کسوتان شعر معاصر یکی پس از دیگری از راه می رسید ونوازشگر چشمان مشتاق و روح بی قرارم می شد.رهنمودهای ارزنده آن بزرگان،چراغی فرراه جاده های دور دست پیش رویم می گشود وبه ادامه راهم امیدوارتر می ساخت .

در سال 1373تقویم حیات ادبی ام ورقی درخشان خورددر جلسات انجمن شعر وادب دشتستان که نفس نفس زنان و افتان وخیزان راه افتاده بود شرکت کردم .با دوشاعر خوب و صمیمی دشتستا ن یعنی  حسین دارند و رضا معتمد آشنا شدم که آهسته آهسته دست ذوقم را ازمضامین کلیشه ای ودست چندم کوتاه کرده ،پنجره های ذهنم رابه سمت هوای تازه گشو دند وبه سیر کوچه باغ شعر امروزم کشاندند .تشویق های آقای دارند که با سبدسبد مهربانی همراه بود ،در شعرم تحولی ایجاد کرد وسمت بهار را نشانم داد.

پاورچین پاورچین ،خودم راازپرچین مضامین کلیشه ای وتشبیهات واستعارات گذشتگان بیرون کشیدم وقدم به کوچه باغ های سبز ودیدنی شعر امروز گذاشتم .بامجموعه شعرهای شاعران بزرگ نو پرداز چون نیما ، اخوان ثالث ،سهراب سپهری ،سلمان هراتی و...سخت گره خوردم ودر افق های کشف و شهو دشان به گشت و گذار پرداختم .شرکت درشب شعرهای آن روزگار که بانفس سبز وصمیمانه شاعر خوب و سبز سیرت شهرم آقای حسین دارند حال و هوایی دیگر داشت ،در شکو فایی ذوق واندیشه ام بسیار موثر بود.

اولین مجمو عه شعرم تحت عنوان «یک باغ زخم تر» درسال1377 به چاپ رسید و روانه بازار کتاب گردید.

این دفتر شعر ،فراگیرنده غزل های عاشورایی ،انتظار ،فضای شهید وشهادت طلبی و...بود.نقدهایی براین کتاب نوشته شد که میتوان به «باغ خزان زده » نوشته دکتر سید کرامت عباسی،«برداشت هایی ازیک باغ» به قلم آقای محمد غلامی و«تلفیقی ازآه وعطش» به قلم خانم ماندانا ملک پورشهرکی اشاره کرد.

دومین دفتر شعرم تحت عنوان «سبز سرخ» که کاملا درفضای عاشورا وانتظار است در سال 1382 به چاپ رسید.

سومین دفتر شعرم نیز به نام «زیبا مثل غروب دهکده»شامل غزل ها،مثنوی ها،رباعی هاو دوبیتی هاوکار های سپید است که آماده چاپ است تا چه پیش آید.

گل خورشید

 

تقدیم به او که آمدنی است (عج الله)

 

دریاتبارمن! تمام گسترایت سبز 

 

توفان سوارمن! طلو ع خنده هایت سبز

 

هوهوی باد...این شیهه اسب ظهور توست!

 

می بینم از اینجاجهان درپیش پایت سبز

 

یک سوره از قرآن چشمت راتلاوت کن

 

ای بی نهایت های عرش ازربنایت سبز!

 

امروز ، ماییم وهجوم وحشی پاییز

 

فردا،زمین درزیر چتر دستهایت سبز!

 

می پرسم از صحرا عبور ناگهانت را

 

می پیچد ازمرز شقایق ها صدایت سبز

 

آویختم برماه ،فانوس نگاهم را

 

می خوانمت آه ای گل خورشید! جایت سبز!

 

شوق قشنگ!

چنان از بوی تو لبریزم امشب

که مثل ابر باران خیزم امشب

دلم آواری از شهر نشابور     

 نگاهت فتنه چنگیزم امشب 

به زیر چتر پیچاپیچ زلفت   

جنون خیز و خیال انگیزم امشب   

عجب تاب و تبی، شوق قشنگی!

به رنگ چشم تو گلریزم امشب

پرم از گفتنی های گل سرخ 

کدامین را به شعر آمیزم امشب؟  

تب آلود توام، یک لحظه بنشین

که سرشار شعف برخیزم امشب   

به نامت باز فانوس غزل را 

به بام ماه می آویزم امشب  

هوس می بارد از پیچ و خم باغ

دوباره سیب و نا پرهیزم امشب!

جنون خانه زادم باز گل داد   

 تو را شوریده تبریزم امشب!   

 

 

بهترین تصویر

پیش ازاین ها زندگی یک جوردیگر بود   

 چشمها چون گنبدی غرق کبوتربود

دوستی ها ساده ترازبوی آویشن       

 بی تعارف عاشقی هم جور دیگربود

خشکسالی هم اگرشب می رسید ازراه   

صبح می دیدی که پلک آسمان تربود

بهترین تصویرم از آن روزهای سبز         

 روبه سمت آسمان لبخند مادربود

بوی نان تازه وخرما که می پیچید       

سفره چوپان کوچک دیدنی تربود

هیچ کس باورنمی کرد ازشما مردم    

لاله ،پیش پا یتا ن هرچند پرپر بود

خنجرید ازپشت ،خنجر،تازه فهمیدم           

این همه سهم دل ازبس دیر باوربود

برگلویم دستتان مثل طناب دار                 

دستتان کابوس یک زخم مکرر بود

سرنهادم برکبود شانه ی دیوار                 

روی خنجر جای دستان برادر بود

 دوستان بهتر ازبرگ درختم کو؟     

کی جواب نغمه ی «سهراب» خنجربود؟!

غزل زرد

 

غزل زرد

برگی افتاد از درخت و ریخت مشتی بال زرد  

                                     یعنی ای غمگین ترین شاعر گذشت امسال زرد     

صبح فروردین دمید، آمد صدای پای عید   

                                    زیر سقفی بی پرستو مانده ای احوال زرد     

برگهای کهنه تقویم، تقدیم تو کرد       

                                    فصلی از آشفتگی، یک باغ سیب کال زرد      

چیست محصول تو غیر از دفتری خاکستری؟     

                                 ای خزان سیما! تو را دیباچه اعمال زرد          

روی دستت مانده میراث جنونی ریشه دار      

                               می نشینی روبروی حافظ اما فال زرد             

تازه های عاشقی در این غزل هم گل نداد      

                         در نگاهت بسکه زد جوش امسال بهار امسال زرد

می روم شهر شما ارزانی شب کورها            

                           می روم همرنگ پاییز و به دوشم شال زرد              

    زد شکوفه سال نو، پیچید آواز بهار     

                               زیر لب خواندم مباد این هم- زبانم لال- زرد