-
کجای وسعتی از...
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 19:32
تقدیم به آخرین موعود(عج الله) کجای وسعتی از آفتاب گردانها نشستهای به تماشای ما پریشانها؟! کجای این شب مهتاب میزنی لبخند به روی مزرعه ی آفتاب گردانها چقدر عقربههاشان به سمت خانه ی توست به وقت شرعی خورشیدیات گل افشانها! شهید باغ اشارات چشمهای تواند که ماندهاند در اوصافشان غزل خوانها تمام جاده چراغانی نفسهایت...
-
دو غزل تازه
شنبه 19 بهمنماه سال 1387 20:58
۱) می نوشم از دست سحرزایت شرابی در استکانم طعم قرص آفتابی حس می کنم در هر رگم اردیبهشتی سهم ورق های دلم آیینه، آبی حس می کنم بوی تو از سمت نشابور در هفت فصل عاشقی فصل الخطابی در چشم هایم چرخش "عین القضاتی" در لحظه هایم یک نیستان التهابی در سایه سار چشم هایت می نویسم با خط نستعلیق گیسویت کتابی دست مرا بالا...
-
بغضی برای غزه
جمعه 27 دیماه سال 1387 22:06
زیتون زارهایت شکوفه خیزترین فرصت بهار و جنگل بید مجنونت با خون گلوی بریده ی لیلی ها مدار هزار کهکشان ستاره سرخ است دنباله دار ترانه های شبگردت را موج موج مدیترانه تشییع می کند و چکه چکه سوگواره هایت را در خلوت بی نشانه ترین قبرهایت تکه تکه تکه ابر! بگذار دست های کوچک "سمرا" را چرخ های بی رحم بولدوزر مچاله...
-
پیام شهر شما
جمعه 20 دیماه سال 1387 12:50
به کبوتران خونین بال غزه شب ستاره شمردن به بام شهر شماست و ماه، مرثیه خوان تمام شهر شماست شکسته میشنوم شیشههای بغض زمین که روی آینهی صبح و شام شهر شماست صدا صدای نفسهای خشم شعلهورِ پلنگ شب شکن انتقام شهر شماست صدا صدای قنوت ستارگان شهید که سهم حنجرههاشان سلام شهر شماست به رنگ العطش خیمههای عاشورا پر از شکوفهی...
-
تا آبی اوقات باران
جمعه 13 دیماه سال 1387 19:06
به رکریا اخلاقی و غرل های بیاد ماندنی اش کسی آهسته می خواند ورق های تماشا را هزار آیینه میگیرد تبسم های دریا را صدا از کوچه باغ روشن اشراق می آید که میخواند به گوشم سوره ی سبز تماشا را صدا پژواک تسبیح شقایقهای تجریدی است که گسترده است اینجا جانماز اطلسی ها را صدا با خود مرا تا آبی اوقات باران برد سپس فواره ای شد...
-
آنک مسیح...
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1387 17:47
این روزها چقدر تهی از ترانه ایم غرق غروب زندگی شاعرانه ایم تا چشم کار می کند این روزها کلاغ در معرض هجوم سیاه زمانه ایم موسیقی ملایم باران و برگ کو؟ چون شیشه های سرد سکوت شبانه ایم تقویم ها ورق ورق اندوه کاغذی افسرده پشت میز مه آلود خانه ایم این روزها به هیچ فقط فکر می کنیم این روزها که سخت تهی از بهانه ایم پشت چراغ...
-
باز هم دو غزل قدیمی ـ یادگاران خاطره هایی دور
جمعه 15 آذرماه سال 1387 19:29
این پنج شنبه ها این پنج شنبه ها که به پاییز می رسند از برگریز حادثه لبریز می رسند پشت شتاب ثانیه ها پیر می شوند بی تو پر از شقاوت پاییز می رسند کابوس ها که خواب مرا تیغ می کشند هر لحظه، بی ملاحظه، یکریز می رسند تق تق، کسی ست پشت در، اشباح شیشه ای انبوه، مه گرفته، غم انگیز می رسند شاید جریمه هوس کال آدمند این لحظه ها...
-
دو غزل قدیمی
جمعه 24 آبانماه سال 1387 17:48
انتظار ۱ «تقدیم به آخرین موعود(عج)» کسی می خواند از آن بالا مزامیر زبورش را هزار آیینه روشن کرد فانوس ظهورش را مسیح از آسمان ناگاه پای جمعه روشن کرد چراغ انتظار جادههای سوت و کورش را «نُرید اَن نمن...» بوی بهار ذوالفقار اوست تمام آسمان چشم است باران عبورش را بقیع ناشناس او ، کلید باغ یاس او بغل وا میکند آن ناگهان...
-
دو شعر
جمعه 3 آبانماه سال 1387 20:04
تبر به ذهن زمین به پرندگان مظلوم فلسطین دوباره پنجره هایی شکسته ماند و غروب پرندگان حزین، دسته دسته ماند و غروب گرمب...بمب...گرمب...انهدام پنجره ها تمام دهکده در خون نشسته ماند و غروب وزید گرگ و گلوی هوا نشانه گرفت دو تکه ابر و همین...شهر خسته ماند و غروب پرندگان اهورایی آسمان خشکید تبر به ذهن زمین نقش بسته ماند و...
-
دو غزل قدیمی
شنبه 27 مهرماه سال 1387 07:28
پرنده به پرندگان مظلوم فلسطین تکفیر می کنند تبار پرنده را تشییع می کنیم بهار پرنده را بمب افکنان خشم به آتش کشیده اند جغرافیای سبز دیار پرنده را شب کورها ـ حقارت مردابی سیاه ـ آتش زدند دار و ندار پرنده را در گیر و دار حادثه مصلوب می کنند تنها ترین مسیح تبار پرنده را بر ریل های یخ زده حاشور می زنند تصویر مرگ و سوت قطار...
-
سه غزل قدیمی
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 20:20
گل یـخ سر می زند از خاک گل یخ با پیرهن چاک گل یخ با بوسه خورشید شکفته از جنگل کولاک گل یخ تا روح زمین یخ زده افسرد یک خرمن ادراک گل یخ تا می رسد از راه، بهاران می ریزد بر خاک گل یخ آن گاه که تن پوش سپیدت می افتد غمناک گل یخ فریاد بزن آتشی افروز در کوه به پژواک گل یخ این برگ غزل پیشکش تو ای خوب من ای پاک گل یخ 1375 ـ...
-
چه شده است آی مردم!
جمعه 8 شهریورماه سال 1387 21:12
هوسی نچیده حتی، به درخت ما نمانده است گل عاشقانه ای هم، سر شاخه ها نمانده است چه خموش مرغ امین و پلنگ پشت پرچین به تمام شهر گویی، نمی از دعا نمانده است نه پرنده ای، گیاهی، چه سموم باد زردی غزلی دعای باران، به لب هوا نمانده است نه جوانه ای طراوت، نه شکوفه ای تبسم که به روی باغ معنا، دو دریچه وا نمانده است به کدام ذوق،...
-
طرح
جمعه 8 شهریورماه سال 1387 21:09
عطر تابستان قل قل خیس سماور ابر رباعی!
-
دو غزل
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 23:55
عطسه کرد ابلیس! عطسه کرد ابلیس، برگ سبزی از ایمان نماند غیر زنبیل کبود میوه ی عصیان نماند سایه ای مجهول خشم آگین گلویم را فشرد خم شدم تا سنگ بردارم شبح – شیطان – نماند مردی از خاکستر خمیازه ی دوزخ دمید تا به خود آمد دلم آن روح سرگردان نماند رفته بودم تا گلویی تر کنم از آسمان دود شد ابر کریمش چکه ای باران نماند روزه...
-
چه بی ستاره
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 20:35
چقدر بی تو هوا مسموم، چقدر کوچه زمستانی است چقدر پنجرهها ابری، هوا، هوای پریشانی است کسی غبار عزا پاشید، به سنگ فرش خیابانها چه لحظههای مه آلودی، دو چشم عاطفه بارانی است چقدر همهمه ماشین، و بوق و دودو هیاهو ها غروب و سوت قطاری که،پر از مسافر سیمانی است دلم ورق ورق اندوه است. برابرم شبح کوه است چقدر دره خشم آگین ،...
-
یک چارپاره و یک غزل
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1387 22:48
خورشید خانه زاد وسط آسمان نفس میزد لرز لرزان پرندة خورشید از تب انتظار حادثهای پرزنان دور کعبه میچرخید *** می زد از انتظار، نبض زمین شد سراپا نگاه وگوش به زنگ نخل ها بیقرار، مات و شگفت چشم بر راه اتفاق قشنگ *** بال بال فرشتگان پیچید «یاعلی» در گلوی باد شکفت جار زد جبرئیل با هیجان: گل خورشید خانه زد شکفت! *** سبز...
-
دو غزل تازه
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 23:01
گلوی تازه باید به دنبال گلوی تازه ای باشیم در رهگذار جستجوی تازه ای باشیم از طعم ادراک شقایق های وحشی مست خمیازه ی باغ گلوی تازه ای باشیم هر روز از تقویم برگی کهنه می افتد غرق بهار از رنگ و بوی تازه ای باشیم وقتی سکوت واژه ها را بر می آشوبیم خوب است فکر های و هوی تازه ای باشیم خون "اناالحق" را به رگ های غزل ریزیم یک...
-
دو غزل تازه
شنبه 25 خردادماه سال 1387 07:57
ضـریح ناپیدا سلام دختر آیینه پوش آبی ها ! کلید باغ شب قدر و سرِّ « اعطینا » سلام ما به تو یاس کبود وسعت عشق سلام ما به تو ماه تمام آینه ها سلام بر تو که بانوی آسمان هایی مقیم سایه ی تسبیح قدسی ات دنیا سلام بر تو پیام آور مدینه درد که در تهاجم آتش شکفته ای تنها گل محمدی شعله ور، دوباره دعا! بهار، دست به نفرین نمی برد...
-
فراسوی واژه ها
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1387 23:27
امشب دوباره دست در آغوش ابرها گسترده است باغچه سجاده ی دعا امشب چقدر گریه ی شب بو شنیدنی روی سرم وزیده شقایق چه دلربا یک ناگهان نسیم سحرزاد غنچه داد بارید بی مضایقه گل های «ربنا» دیشب چقدر پنجره محو غبار بود دیشب که بی تو یکسره مسموم شد هوا برگی نداشت غنچه شب بوی خاطره خمیازه می کشید شب افسرده، مرگ زا امشب چقدر پچ پچ...
-
تازه مثل فروردین
شنبه 24 فروردینماه سال 1387 00:08
می تراود از چشمت، خنداه ای عتاب آلود نوبهار سرمستی ست، آن دو چشم خواب آلود تازه مثل فروردین، می رسی بهارآگین غنچه می زند شبنم، از لبت گلاب آلود چیدم از نفس هایت، صدشکوفه ی نارنج سر زد از تبسم هات، شعری آفتاب آلود سر زدم به شیدایی، قصه ام تماشایی تا که ریخت از چشمت، شبنمی شراب آلود پای بید مجنونم، درگذار ماه امشب پنج...
-
سایه روشن مهتاب
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1387 22:03
گل ازپرندچشم تودرخواب می وزد سرشارسایه روشن مهتاب می وزد گل بانسیم آمدنت بال می زند بردفترم پرنده ی بی تاب می وزد درروح واژه هاهیجانی است دیدنی امشب که چشم مست تودرقاب می وزد زل می زنی به خون سیاووش شعرمن صدسهره برجنازه ی سهراب می وزد دربازتاب روزه ی گل های مریمت موسیقی شهودبه محراب می وزد باورکن ازبهاردل انگیزدست تو...
-
در گوش عرشیان
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 09:47
زیباست سمت باغ خیالت پریدنم تا در پرند ماه بیایی به دیدنم مست آن چنان که چرخ زنان با تو سر دهم در گوش عرشیان غزل پر کشیدنم مست آن چنان که دست برم در مدار ماه آن گاه بنگری تو به آیینه چیدنم دستی تکان دهید پری های ناگهان مفتونِ عاشقانه دریا شنیدنم هر شب کنار پنجره تا صبح دیدنی است در پرنیان خاطره هایت خزیدنم تا مشق دوست...
-
نافلة کوچه باغ ها
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 07:49
می خواستم که مشق کبوتر شدن کنی در آسمان نشسته نگاهی به من کنی در رهگذار نافله ی کوچه باغ ها یک سجده رو به وسعتی از یاسمن کنی دل را به ذکر سبز بهاران گره زنی غرق نماز شاخه ای از نسترن کنی وقتی بهار از نفست غنچه می زند فکری برای چشم حسود چمن کنی می خواستم که رکعتی از عاشقانه را لالایی ملایم شب های من کنی قدیس بی نشان...
-
یک غزل و سه رباعی عاشورایی
شنبه 27 بهمنماه سال 1386 10:23
خیره در خون خدا ظهر محرم بارید ابر با سرخ ترین حادثه توأم بارید ماه ماتم زده ی تعزیه گردانی عشق آسمان با جگر تشنه دمادم بارید از غمش صبح ازل دستخوش توفان شد عرفات است عزا خانه ی آدم بارید سر به خون می زند از پنجره عرش مسیح تا سیه پوش عزا حضرت مریم بارید پر زدم تا ملکوت افق عاشورا قلم آکنده شد از نشأه زمزم بارید بر سرم...
-
سبز سرخ
جمعه 19 بهمنماه سال 1386 10:47
یک دم ای شور بختان ببیمید سبز و سرخ درختان ببینید این خیابان غرق سپیدار این همه سرخ سبزینه افکار ! این درختان حسینی تبارند ! بر بلند آسمان شاخه دارند اقتدا بر صنوبر ببینید آسمانی کبوتر ببینید هر چه سرخ است رنگ قیام است نذر دریا – علیه السلام – است باید آتش بگیری توکوفه کوفه ای کوفه بی شکوفه بام و دیوار لبریزی از گرگ...
-
دوبیتی های عاشورایی
جمعه 28 دیماه سال 1386 14:52
عاشورایی نذر سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) آن سر که از او رنگ شفق خون می ریخت از نای بریده بر طبق خون می ریخت در بزم شراب ، شب پرستان دیدند قرآن که از آن ورق ورق خون می ریخت 6/5/75 . مهاباد *** راه حسین فردوس به زیر سایة ماه حسین (ع) گل حاصل تسبیح سحر گاه حسین (ع) مهتاب اشارتی است از جلوة او خورشید چراغ کوچک...
-
ذوالجناح
جمعه 21 دیماه سال 1386 20:08
این شیهه ی ذوالجناح است ، می پیچد از سوی صحرا سم ضربه هایش پیاپی ، آشفته گیسوی صحرا این شیهه ی ذوالجناح آه،توفانی از شن به پا کرد می پیچد آیات ظلمت ، تشباد و هوهوی صحرا بر یالش از خون خورشید ، روئیده عرش ستاره هفتاد و دو کهکشان سوخت ، در آن هیا هوی صحرا بر نیزه ناگاه خورشید ، زلف شلالش تکان خورد سرخ از گناه زمین ماه ،...
-
از اعتراض و عشق
جمعه 7 دیماه سال 1386 14:02
از اعتراض و عشق شکسته ای دوباره این غرور ساده را گره زدی به باد تک چراغ جاده را شکسته، خسته، دست بر دعا نشسته ام دخیل بسته ام « گز امامزاده » را به گوش می رسد صدای پای یک سوار بشارتی دهید تک درخت جاده را هلا سوار سبزپوش، با خودت ببر دل من ـ این همیشهی خدا پیاده ـ را بگو به آسمان به ما چرا نمی دهند از اعتراض و...
-
قیصر پر زد
جمعه 25 آبانماه سال 1386 14:09
قیصر پر زد سوره روم بخوانید که قیصر پر زد از فراسوی افق نیز فراتر پر زد باده نوشان سحر، شال عزا بر دوشند عشق از کوچه ی رندان قلندر پر زد با گل نور، کسی بدرقه اش کرد و سرود: چه سبک روح و چه آرام، کبوتر پر زد ناگهان آینه ها بر غزلش باریدند آتش افتاد به پیشانی دفتر، پر زد او که تا بود هوادار شقایق ها بود و سرود از چمن...
-
دراقتدابه شقایق
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 07:40
به عبدالحسین انصاری وشعرهای زلالی که برای پدرشهیدش می گرید.و.. احساس می کنم که توازجنس دیگری ازدرک صددریچه تماشافراتری مجنون شروه های عطشناک فایزی مفتون چشم های پریزاد بندری می بینم ایستاده به دریا چقدر با گیسوی موج های پریشان برابری یک قایق سپید کف آلودمی برد باخودتورابه ساحل رویای یک پری احساس می کنم دلت ازآسمان...